حسن

یه روز مامانم داشت درد دل میکرد برام که......


آره بچه ام حسن دیشب نیومد خونه خیلی نگران شدم و گریه کرد

منم که حرصم  گرفته بود......(همچین میگفت بچه ام که انگار یه پسر 14تا16ساله است)


اون بنده خدا هم فک کرد میخوام دلداری بهش بدم یا همدردی باهاش کنم زهی خیال باطل.....


گفتم ببین مامانم عزیزم خوب شد خدا منو پسر نکرد برات وگرنه چنان بلایی به سرت میاوردم که همیشه تو کلانتری ها و در زندان ها بودی به این پسر 30 ساله چکار داری یه شب خونه دوستش مونده هاااااا

همینطور که داشت گریه میکرد گفت:میدونم بخاطر همین دو رکعت نماز شکر خوندم دیشب که تو پسر نشدی....


حالا شما قضاوت کنید بد بیتره یا بدتر
نظرات 13 + ارسال نظر
esi یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:36 ق.ظ http://esinem.blogsky.com

مامان جونتو اذیت نکن خانومی

خدا منو آفریده تا مامان و شوهریم به مرگ طبیعی نمیرن

آرمین یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 10:51 ق.ظ http://kenar-e-zolali.blogfa.com/

ستاره جان خوبن؟؟؟؟؟؟؟
به نظر من تو کلانتری خوابیدن بهتر از خونه دوستش خوابیدن اینطوری ایدز نمیگیره!!!!!!!!!!!!!
سی سال اش شده و سر سامون نداره؟متاسفم!
راستی ستاره خانم چطوره؟

ستاره درحال بزرگ شدنه !!!!!!!!! خوبه سلام میرسونه

پسر تو خیلی منحرفی
تازه اون موقع سی سالش بود الان 43سالشه هنوزم سرو سامون نداره اگه منظورت زن گرفتنه

سرباز یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 11:56 ق.ظ http://mylifedays.blogsky.com

نماز شکر؟؟؟؟!!!
خیلی دلش پره پس ازت....

آره خیلی مامانم میخاد من خانم باشم
بخدا سعی میکنم ولی نمیشه.........

عسل یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 01:16 ب.ظ http://rozegar25.blogfa.com

پس یعنی باید الان ما هم بعنوان عضوی از جامعه خوشحال باشیم شما پسر نشدی

شمااااااااااااااااااااکه بععععععععععععععععععله

عسل یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 09:31 ب.ظ http://rozegar25.blogfa.com

چرا من بله
ولی اونجوری شاید دوستتون میشدم

اگه میدونستم تو دوستم میشی به خدا میگفتم پسر بشم

عسل یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 11:30 ب.ظ http://rozegar25.blogfa.com

میسی شما لطف دارین
البته بگما این نشونه ی خوش سلیقگیتونه

میسی
خدا بگم چکارتون کنه شما دوستای وبی

امروز با یه آقایی که خیلی رودر باسی داشتم صحبت میکردم
همش از الفاظ شما ها استفاده میکردم یهو به خودم اومدم
یه جا خنده ام گرفته بود چون چشاش گرد شده بود یه جا خجالت کشیدم

میسی ...لدفن ....و بقیه

نسیم یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 11:33 ب.ظ

سلام خوبی؟
ممنون که اومدی...
ممنون خدا رفتکان شمارم بیامرزه

این برای سربازه جواب بده لدفن

عسل یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 11:57 ب.ظ http://rozegar25.blogfa.com

قربون اون خجالت کشیدنتون. الان بغل واجب شدینا

خدا نکنه دخترم

بیا بگلم (ستاره)

الــــــــی دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 01:50 ق.ظ http://goodlady.blogsky.com

من هم میگم خداراشکر خوب!

بابا ایول تو که شیطون تری

neo دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 08:12 ق.ظ http://cruel-life.blogsky.com/

ایول....دمش گرم.....نمازو میگم.....معلومه واقعا از دستت شاکیه

آره آخه پیر شدم اما آدم نشدم از نظر مامانم

hamidreza دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 06:29 ب.ظ http://labkhand2.blogsky.com

من سه روز اول هفته میرم دانشگاه
صبح تا ساعت 6..........
دیگه خستم نمیام اینترنت.....

موفق باشی

مهندس هویج جمعه 5 آبان 1391 ساعت 07:25 ق.ظ http://havijoo.blogsky.com

سلام هنگامه جون خوبی؟
هی وای من چرا انقد مامانی رو اذیت میکنی؟
خلاصه که خیلی باحال بود.
جفتش هم خوبن

سلام خوبم
اذیت نیست حقیقته

ممنون

نوشین جمعه 5 آبان 1391 ساعت 09:07 ق.ظ http://ashketoofany.blogsky.com/

الهی قربونت برم جوش نخور این قدر پیر می شی ها!!!!!

خدا نکنه عزیزم ..
من حالا حالا پیر نمیشم....آخه غیرت رو دادم اجاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد