عمو جان

یه روز میخواستیم بریم عروسی دختر عمه ام .....عمو جان از تهران که اومدن تشریف فرما شدن

خونه ی ما ....



موقع رفتن همه آماده شدن از جمله عمو جان ...عمو را داشته باش



ادکلن زد...موهاش و سشوار کشید ...کرم به صورت و دستش زد ....لباس پوشید...کروات زد...



گفت : آماده ام بریم ......همه به عمو اینطوری نگاه کردن


کفشم پوشید .....اومد پا روی پله اولی بزاره که یهویی گفت: شلواررررررررررررررم کوش



بله تازه متوجه شده بود که شلوار نپوشیده ......


حالا شما حساب کنید کت و کروات رسمی بدون شلوار با شورت مامان دوز


منم به عموم رفتم اینقدر با استعدادم یعنی ...... بزارید همش از سوتی پسرهام نگم یه دفعه


از عمو جانم بگم تا حالا این تیپ بیرون رفتید