شعر برای باران


باران یه شعر برای کلاس اولت...چون دیکه بزرگ شدی


اومدم در خونتون درو باز نکردی ...دی دین


منو دیدی و یه نیم نگا نکردی...دی دین


واسه تو هزار و یه نامه نوشتم ..دی دین


پس فرستادی و اعتنا نکردی.....دی دین


نازنیین یارم کم بده آزارم من همونم که هنوز خیلی دوست دارم ...دی دین


این دی دینش اصل کاره یادت نره دی دین...


بعد سر کلاس یه قر


بعد پرتاب به بیرون از کلاس توسط معلم


دیگه خود دانی نگی بد آموزی داری من بچه مثب هستم


شما من و اغفال کردین

دل نوشته یه مادر


وای چقدر جای رضا دیشب خالی بود... بچه ام بوخودا


آخه بچه ام افسردگی گرفته از بس نرفته مسافرت الان اصفهان تشریف دارن


بچه ام اگه بود یه دستش به موبایلش و یه دستش روی کامپیوتر داشت تند تند مینوشت ...


و هی میخندید .. از اون لبخند های ژکوند...


من که نه همه موندن این چه جور هم تایپ میکنه هم اس میده و نگاه هم روی صفحه نمیکنه..

تازه چی حمیدم دیشب نبود اینم بوخودا


پس من کی را اذیت کنم شما بگید اینم والا بوخودا


ایشالا زودتر بیان


نشنیدی که دلم گفت بمان ، ایست نرو


بخدا وقت خدا حافظی ات نیست ، نرو


نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست


گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست؟ نرو