بازم ستاره


یک مترسک ساخته ام

یک مترسک ساخته ام 


عطر همیشگی اش را به تنش زده ام 


در گوشه ی اتاقم ایستاده 


درست ... مثل اوست 


فقط روزی هزار بار مرا از رفتنش نمی ترساند.


اینم خودم نوشتم جووون یه نفر اصن دلم میخواد کپی کنم بدون اسم نویسنده خوبه نسیم عزیزکم



امروز روز خوبی بود برام با ستاره رفتیم توی پارکینگ آب بازی و اسکیت بازی


من و ستاره هر جا یذره آب بود دو پایی میرفتیم توش و بقیه که داشتن رد میشدن خیس میشدن


البته خودشون فهیم بودن و به من و ستاره چیزی نمیگفتن


بعد ستاره که در هیجان زیاد بود گفت : مامانی


وای منم مث معمول جوووووووووووووووووووونم مامانی


یادته ما عید 4 تا ماهی قرمز داشتیم


آره عزیزکم یادمه


خوب یه روز من یکیشون و آوردم بیرون هی نفسش گرفت 


منم لبش را گذاشتم لب دهنمو بهش نفس دادم


بعد ماهی هی تکون خورد و بادکرد منم انداختمش توی تنگ بعد ترکید


بعد اون یکی دلش درد میکرد منم ..........بعد ...........تموم شد


نمیدونم چرا؟وای قربون این همه استعداد برم که به دایی جان گـــــــــــــــرام رفته

خود شیفته گی پسرها


دیشب رضا وقتی رفت خواهرش و ستاره رابرسونه یه کم دیر اومد


حالا وقتی اومده با غذای فست فود که بیشترش هم خورده


بهش میگم چرا اینقدر سس گرفتی :تو که اینقدر غذا نگرفته بودی


میگه نمیدونم دختر فروشنده همیطور که نگاش به من بود هی سس میریخت


میگم بهش دستش را نبرید میگه نه چون هیچ کس چاقو دستش نبود


آخه قیافه من در اون موقعو قیافه خودش


و چنان ذوقی تعریف میکرد که واقعنی من فک میکردم نکنه خود یزارسیف اینه


ای خدا من موندم که این همه خودشیفتگی را این پسرها از کجا میارن


تازه از وقتی هم اومدم وب بیشتر به خودشیفتگی پسرها پی بردم والابوخودا