حسن جوووووون


دیشب رفته بودم خونه ی خواهر شوهزی مهمون داشتن خیلی جیجر بود حسن جووووون


من خیلی ازش خوشم اومد والابوخوداپیش خودم گفتم ببینم این شکاهکاری که به دختر


دوستم یاد دادم و همه بهم خندیدن جواب میده یا نچ ببخشید یا نه



و شروع کردم جلوی حسن جوووون اداهای که به دختر دوستم یاد داده بودم در آوردن



 ایشالا که یادتون هستیهووووویی دیدم حسن جوووووووووووووون شروع کرد



به چشمک زدن  و ابرو انداختن و خودش هم توضیح میداد یه ابرویی یه چشمی



 و دو ابرویی دو چشمی و هی چشمک و ابرو که دل من رفت والابوخودا



با اینکه من از پسرها رابطه ی خوبی ندارم ولی برای جسن جووووووون دلم رفت



وای من و میگی دیدم چه پیشنهادی به دختر دوستم دادم


و از حالا هم خودم هم از این روش خیلی موثر استفاده میکنم


فقط یه موضوع و مشکل کوچیک و یادم رفت بگم که حسن جووووووون 5 سالش بود

شعر

عید بر همه ی شما مبارک


چند وقتی است که من بی خبر از حال تو ام


مثل یه سایه ی مشکوک به دنبال تو ام


خوب من بد به دلت راه مده چیزی نیست


من همان نیمه ی آشفته ی  هر سال توام


تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت


میتوان گفت که من چلچله ی لال توا م


سالها گوش به فرمان نگاهت بودم


چند روزیسیت که بازیچه ی امیال تو ام


گله ای نیست که برداری و دورم ریزی


من همان نیمه ی پوسیده ی اقبال توام


مثل یک پوپک سرما زده در بارش برف


سخت محتاج به گرمای پر و بال توام


زندگی زیر سر توست اگر لج نکنی


باز هم مال خودت باش خودم مال توام