شعر داریوش

رو می کنم به آینه رو به خودم داد میزنم. ببین چقدر حقیر شده اوج بلند بودنم...!


رو می کنم به آینه من جای آینه میشکنم . رو به خودم داد می زنم این آینست یا که منم..!


منو ما کم شده ایم . خسته از هم شده ایم.بنده خاک / خاک ناپاک  خالی از معنای ادم شده ایم..!


رو می کنم به آینه رو به خودم داد میزنم. ببین چقدر حقیر شده اوج بلند بودنم...!


دنیا همون بوده و هست. حقارت از ماو منه و گرنه پیش کائنات زمین مثل یک ارزنه...!


زمین بزرگو باز نیست . دنیای پر رمزو راز نیست... به هر طرف رو می کنم راه رهایی باز نیست..!


دنیا کوچکتر از اونه که ما تصور می کنیم .فقط با یک عکس بزرگ چشمامونو پر می کنم..!


به روز ما چی اومده......! منو تو خیلی کم شده ایم......!


پاییز چقدر سنگینی داشت که مثل ساغه خم شده ایم............!



اینم ی شعر دیگه ی داریوش بخاطر بی سوژه موندن


خداییش ب روم نیارید هااااااااااا


راستی کسی نمیدونه علی از کربلا اومده یا نه ؟؟؟

شعر

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کن

گردشـــی در کوچــه باغ راز کن



هر که عشقش در تماشا نقش بست

عینک بد بینی خود را شکسـت



علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت

عشق اسطرلاب اسرار خداست



من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام

درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام



دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها

می تپــد دل در شمیــــم یاسها



زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست

زندگی باغ تماشـــای خداســت



گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود

می تواند زشــت هم زیبا شــود



حال من، در شهر احسـاسم گم است

حال من، عشق تمام مردم است



زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا

صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا



ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من

ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن



با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود

مثنوی هایـم همــه نو می شـود



حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد

واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

مولانا