خوب حالا خالی ها رو میذاریم برا قهوه خوردن بعد برف بازی تو کافیشاپ اونجا میبندیم خالی بستن با قهوه داغ بعد برف بازی هم میچسبه تحمل که کلا آدمیزاد یک جونوریه چیزایی رو مجبوره تحمل کنه که قبلا فکرشونم نمی کرد حتی گوله برف تو یخه رو
کافی شاپ اونم نیمه شب عاخه من نیمه شب میرم زیر بارون
گوله برفهای بچگی رو من بهت زدم فک نکنم عاخه من خیلی ها را با برف زدم دیگه شماره اش از دستم در رفته و البته خوردم
sghl o,fd ای بابا... خدایا یعنی میشه یه روز یه کیبوردی اختراع بشه...که خودش بفهمه کی باید فارسی تایپ کنه کی انگلیسی؟ دهنم اسفالت شد از بس سلامو نوشتم... sghl ای واییییییییییییییییی [تعجب] ببخشید یادم رفت سلام کنم... سلامممممممممممممم.... خوبی صاب خونه؟... بازم دیر اومدم... نه:) ببخشید دیگه... من کلا دوست دارم زیر بارون راه برم فرقی نمیکنه با کی باشم... خیلی وقتا تنهاییی میرم زیر بارون... چون هنوز اونی که باید باهام بیادو نزارم خیس بشه رو پیدا نکردم...
sghl عه ببخشید یعنی سلام
متشکرم
خوبه ک هر جورش و دوست داری ولی دو نفره خیلی حالش بهتره
چندیست جان به حجم تنت جا نمی شود هِی سرفه می کنی نفست وا نمی شود بر گُر گرفتن تـو نسیمی بر آتش است اکسیژنی که در نفست جا نمی شود گرگی گرسنه در ریه ات زوزه می کشد تعبیــر خواب گرگ بـــه رویـــا نمی شود دکتر که عکس های تو را دیده بود گفت : این زخم کهنه است ؛ مداوا نمی شود در شهر مدتیست که در پیش پای تو دیگــر بــه احترام کسی پا نمی شود این پرده های کرکره چـون پلک پنجره چندیست سمت آمدنت وا نمی شود طعنه زده به دختر تو همکلاسی اش : این سرفه ها برای تـــو بابا نمی شود امواج سینه ی تو به من یاد داده است دریا بدون مـــوج کــــه دریــا نمی شود دریای بیقرار! تـــو اسطوره نیستی!! اسطوره با مبالغه افسانه می شود جایــی کـــه عقل مانـــع پـرواز آدمــی ست عاقل تر آن کسی ست که دیوانه می شود پروانه از شراره ی آتش به هیــچ وجه "پروا" نکرده است که پروانه می شود من با تو سوختم که بدانم چه می کشی « احساس سوختن به تماشا نمی شود»
چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرمِ دل یکی یکی که بهش اعتماد داری و بهت اعتماد داره از دلتنگی هاش برات میگه و از دلتنگی هات براش میگی آروم میشه و آروم میشی حسی که هیچوقت به تنفر تبدیل نمیشه ! این حس مثل قطره های بارون پاکه …
خوب حالا خالی ها رو میذاریم برا قهوه خوردن بعد برف بازی تو کافیشاپ
اونجا میبندیم خالی بستن با قهوه داغ بعد برف بازی هم میچسبه
تحمل که کلا آدمیزاد یک جونوریه چیزایی رو مجبوره تحمل کنه که قبلا فکرشونم نمی کرد
حتی گوله برف تو یخه رو
کافی شاپ اونم نیمه شب عاخه من نیمه شب میرم زیر بارون
گوله برفهای بچگی رو من بهت زدم فک نکنم عاخه من خیلی ها را با برف زدم دیگه شماره اش از دستم در رفته و البته خوردم
sghl o,fd ای بابا... خدایا یعنی میشه یه روز یه کیبوردی اختراع بشه...که خودش بفهمه کی باید فارسی تایپ کنه کی انگلیسی؟
دهنم اسفالت شد از بس سلامو نوشتم... sghl
ای واییییییییییییییییی [تعجب] ببخشید یادم رفت سلام کنم...
سلامممممممممممممم.... خوبی صاب خونه؟...
بازم دیر اومدم... نه:) ببخشید دیگه...
من کلا دوست دارم زیر بارون راه برم فرقی نمیکنه با کی باشم... خیلی وقتا تنهاییی میرم زیر بارون... چون هنوز اونی که باید باهام بیادو نزارم خیس بشه رو پیدا نکردم...
sghl عه ببخشید یعنی سلام
متشکرم
خوبه ک هر جورش و دوست داری ولی دو نفره خیلی حالش بهتره
چندیست جان به حجم تنت جا نمی شود
هِی سرفه می کنی نفست وا نمی شود
بر گُر گرفتن تـو نسیمی بر آتش است
اکسیژنی که در نفست جا نمی شود
گرگی گرسنه در ریه ات زوزه می کشد
تعبیــر خواب گرگ بـــه رویـــا نمی شود
دکتر که عکس های تو را دیده بود گفت :
این زخم کهنه است ؛ مداوا نمی شود
در شهر مدتیست که در پیش پای تو
دیگــر بــه احترام کسی پا نمی شود
این پرده های کرکره چـون پلک پنجره
چندیست سمت آمدنت وا نمی شود
طعنه زده به دختر تو همکلاسی اش :
این سرفه ها برای تـــو بابا نمی شود
امواج سینه ی تو به من یاد داده است
دریا بدون مـــوج کــــه دریــا نمی شود
دریای بیقرار! تـــو اسطوره نیستی!!
اسطوره با مبالغه افسانه می شود
جایــی کـــه عقل مانـــع پـرواز آدمــی ست
عاقل تر آن کسی ست که دیوانه می شود
پروانه از شراره ی آتش به هیــچ وجه
"پروا" نکرده است که پروانه می شود
من با تو سوختم که بدانم چه می کشی
« احساس سوختن به تماشا نمی شود»
مرسی شدید خواهری
سلام . خیلی خیلی وبلاگ زیبایی داری واقعا از متن هایی که گذاشتی لذت بردم
به وبلاگ من بیا نظر بده
سلام مرسی شدید اومدم خیلی خوش گذشت مرسی از دعوتتون
چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرمِ دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری و بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه و از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه و آروم میشی
حسی که هیچوقت به تنفر تبدیل نمیشه !
این حس مثل قطره های بارون پاکه …
مرسی زضا خان
منم دوست دارم اووما اون قسمت خالی بندیشو نیستما.
ولی بارونو قدومو اینارو خوب اومدی
خیلی حال میده توی بارون خالی بندی هااااا فکر هاتو بکن
فصل منه دیگه
خخخ
بعععععععععععله
اینا الان شعر حساب میشن؟؟؟؟؟
نه بابا شعر چیه ی کم برو پایین تر شعرهای ربوده شده ار بزرگان شعر ادب هست
من نمیدانم در این بحر عمیق سنگ ریره قیمت دارد یا عقیق من همین دانم که در این روزگار هیچی ارزش ندارد جزء رفیق
ممنون به وبلاگ من سر ردی بازهم بیا
خواهشات
منم بارون رو خیلی دوس دارم آجی جونم الهی فدات بشم خیلی دوست دارم
بیا با هم بریم زیر بارون خیلی میچسبه عااااااااشقتم والابوخودا
دیر باریدی باران ....
دیـــر..!
من مدتـــهاست در حجــم نبــودن کسى خشکیـــده ام ....!
وای نمیدونی من عاشق بارونم ازبچگی قدم زدن زیربارون رو دوستداشتم هروقت هوا ابری میشد ب التماس تمام امامان وپیامبران وعرش وفرش میرفتم ک بارون بیاد توراه مدرسه قدم بزنم؛آخه مامانم ایجور اجازه نمیدادمیگف سرمامیخوری؛هنگام اگ عشقت کنارت باشه عشق دنیاست قدم زدن زیربارون بعدش هم باهم دیگ سرمامیخوریم
این دفعه بیا با خودم زیر بارون راه بریم ک توبه کار میشی از بس ک شیطونی میکنم
ووی منو تو فاز رومانتیک ننداز هنگامه
چرا ؟ عاخه
مانایی روحم شاد شد والابوخودا
دیشب خواب بارون دیدم ..جات خالی
خوش بحالت دونفره زیر ی چتر