من گرمالو هستم

شما گرمالو هستید یا سرمالو ب قول ستاره


دیشب برام مهمون اومده رضا از پشت آیفون میگه: شما با خودتون زنجیر جرخ ،پالتو و شال و کلاه آوردید


بفرماید داخل وگرنه نیایید تو ک از شدت سرما یخ میبندید ..مامانم کولر را روشن کرده اونم روی درجه ی زیاد


خوب ب من چه ک اونها مث قندیلهای غار علی صدر شدن من خیلی گرممه


راستی در گذشت پدر بزرگ مانایی و را هم بهش تسلیت میگم


نمیدونم چرا نمیتونم آیکون بزارم توی نوشته هام.. الان حالت من کاملا مشهوده (عصبانی)

نظرات 43 + ارسال نظر
پریا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 04:33 ب.ظ http://www.parya-b.blogfa.com

روان پریش تر از اونی که صبح ساعت ۷ داد میزنه

“آی بدو هندووونه به شرط چاقو”

همسایه ی ماست که واسش چایی میبره تا گلوش تازه بشه

یوه یوه یوهیوه یوهیی چ همسایه با حالی دارین

پریا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 04:35 ب.ظ http://www.parya-b.blogfa.com

دقیقا منم مثل تو هستم هنگامه جون....
ولی دیگه الان هوای شهرمون طوری شده که ما دیگه بخاری روشن میکنیم...نه کولر
ولی من یواشکی میرم پنجره رو باز میکنم که هوای سرد بیاد تو

انگار خانمها گرمایی هستن و آقایون سرمایی منم همینطورم پنجره باز کردن توی سرما خیلی میچسبه

پریا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.parya-b.blogfa.com

گــاهـی شــایـد لازم بـاشــد ،
از یــاد ببـــریـم
یـــاد آنهـــایی را که ،
بــا نبـــودنشان
بـودنمـــان را ،
به بازی گـرفــتند . .

پریا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 05:40 ب.ظ http://www.parya-b.blogfa.com

سلام دوســــ[گل]ــــت گلم...
اپــــــــــــ ــــــــم..
خوشحال میشم سربزنی[گل]

سلام عزیزم

اوووووومدم

ناهید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:07 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

سلااااااااااااام آجی جونم خوبی نفسم ؟ الهی قربونت برم آجی هنگامه خیلی دوست دارم عشقم تو همه کسمی عیدتم مبارگ نفسم

سلام آجی ناهید جووووون خودم الهی فدات مدات شم توهم عشقمی بخدا بووووووووووس سفت

مرسی آجی جوووون

ناهید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:18 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

واااااااااااااای آجی نمیدونم چرا وبم اینجوری شده بالای وبلاگم سفید شده نمیدونم چرا اعصابمو داغون کرده آجی اگه بلدی کمکم کن باشه ؟ از کسی که بلده بپرس

عاره دیدم بهت گفتم بخدا من بلت نیستم یا عسل دختریم درست میکرد برام یا محمدحسین ..محمدحسین ک نیست از عسل دختریم بپرس چکار باید بکنی

ناهید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:20 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

به چشم هایت بگو . . .
آنقدر برای دلم رجز نخوانند . . .
من اهل جنگ نیستم . . .
شـــاعـــرم !
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم . . .
شعری می نویسم ، آنوقت
اگر توانستی . . .
مرا در آغوش نگیر . . .

ناهید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:22 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

ما انسانها مثل مداد رنگی هستیم ؛ شاید رنگ مورد علاقه ی هم نباشیم . . .
اما یک روزی برای کامل کردن نقاشی هایمان دنبال هم میگردیم

ناهید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:24 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

دیگر نیازی به باران نیست !
مدت هاست که گل های باغچه را با اشک هایم آبیاری میکنم . . .
و چه شاداب میشوند این گل ها

ناهید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:32 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

شکسپیر راست میگفت :
” مردها با چشم هایشان عاشق میشوند و زن ها با گوش هایشان ”
آری تو با صدایت مرا عاشق کردی و چه دلفریب است ریتم نفس هایت در پس حرف هایی که میزنی . . .
اعتراف میکنم تو بهترین قصه گویی هستی که مرا زود , غرق در خوابی شیرین میکند

ناهید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:34 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

کاش صبرمان در عشق همچون زلیخا
و پاک دامنی مان همچون یوسف عزیز مصر باشد .

رضا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 06:59 ب.ظ http://jinkboy-reza.blogfa.com

حالت خوبه خدا رو شکر؟؟؟

خوبم رضا خان مرسی

رضا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 07:04 ب.ظ http://jinkboy-reza.blogfa.com

نه راستم میگی منم که الان دارم دقت میکنم میبینم آره گرمه..بذار برم کولرو روشن کنم بر میگردم..

بقیه شکل قندیل میشنمث عباس کچل

رضا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 07:05 ب.ظ http://jinkboy-reza.blogfa.com

باران میبارید …
از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را … وقتی که از کنار نانوایی رد میشد …
از نگاه ناتوان برای خرید نان داغ ، عشق را دیدم که در چشمانش به مروارید شبیه تر بود !!!
خدایا به آسمانت چیزی بگو

رضا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 07:05 ب.ظ http://jinkboy-reza.blogfa.com

یادمه توی کتاب درسی دوران مدرسه یه شعر از سهیل محمودی بود که با این مصرع شروع میشد :
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست …
حالا هم وضعیت دلها شبیه شیشه هاش شهره : دوجداره ، ضد صدا ، بدون انتقال حرارت و گاهی مشجر یا یک طرفه !

رضا پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 07:06 ب.ظ http://jinkboy-reza.blogfa.com

تند رفت کودکی های من با آن دوچرخه ی قراضه اش که همیشه ی خدا پنچر بود …

ســــــلــــــطــــــان 99 پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 09:44 ب.ظ http://sooltan99.blogfa.com

خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا
زمانیکه هراس مرگ میدزد د سکوتت را
یکی همچون نسیم دشت میگوید
کنارت هستم ای تنها . . .

ســــــلــــــطــــــان 99 پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 09:46 ب.ظ http://sooltan99.blogfa.com

چه ساده میگذرند ساعت های عمرمان

و ما چه ساده میگذریم از این ساعت ها

(والعصر ان الانسان لفی خسر......)

تمام ساعت های عمرتان سرشار از یاد خدا .

ســــــلــــــطــــــان 99 پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 09:51 ب.ظ http://sooltan99.blogfa.com

دنیا را میدهم برای لبخندت ،هراسی نیست شاد که باشی دوباره دنیا از آن من است

ســــــلــــــطــــــان 99 پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 09:53 ب.ظ http://sooltan99.blogfa.com

خدایا!مرا به بزرگی چیزهایی که ارزانی
کرده ای آگاه کن تا کوچکی چیزهایی
که ندارم آرامشم را بهم نزند....

ســــــلــــــطــــــان 99 پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 09:54 ب.ظ http://sooltan99.blogfa.com

انسانها؛ در دو صورت چهره ی واقعی خودشان را نشان میدهند:
اول آنکه بدانند کامل به خواسته هایشان رسیده اند
یا اینکه بدانند هرگز به خواسته هایشان نمی رسند . . .

ســــــلــــــطــــــان 99 پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 09:56 ب.ظ http://sooltan99.blogfa.com

از خــ ــودم دور میشومـــــــ

تا به تو نزدیکتــ ــر باشمـــــــ

این روزها . . .

" خیال "

تنهــ ــا راه با تو بودن استـــ ــــ !.

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:37 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

گاهی اوقات دوست دارم زندگیم و مچاله کنم
بذارم تو کیف پولم درست کنار اسکناسهای کهنه
بعد منتظر بمونم وثانیه شماری کنم
تا یکی بیاد جیبم و بزنه!!!!

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:37 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

وقتی مُردم
تمام اعضای بدنم را اهدا کنید بجزء قلبم او را وقتی زنده بودم بخشیده ام …

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:38 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

قلبم را گره زده ام به کفشم...زیر پای خودم له شود بهتر است تا دیگران...

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:38 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

یه حساب تو دلتنگی هات برام باز کن ،
شاید برنده ی کل دلتنگی هات شدم

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:39 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

اوج لذت
اونجاست که نصف شب ...
وقتی
تو انتهای ناامیدی آخرین نگاهت رو به گوشی
میکنی
و
سایلنت میکنی که با بغض بخوابی ،
یه پیام ازش بیاد
که نوشته :
" دلم گرفته ، یه چیزی بگو !!! فقط تو میتونی آرومم کنی !!!

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:42 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

سلام خواهر گلم
قربونت برم خیلی دلتنگت میشم وقتی نیستی
آخ نگو خواهری منم این مشکلو دارم تو خونه
من هی درو پنجره رو وا میکنم شوشو میبنده

سلام خواهرکم

فدات مدات منم خیلی دلم برات تنگ میشه

خواهری بیا شوشو ها را از پنجره بندازیم بیرون راحت بشیم

nc جمعه 26 مهر 1392 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.hayatkhalvat3.blogsky.com

انقدر مرا سرد کرد

از خودش....

از عشق....

که حالا به جای دل بستن یخ بسته ام

آهای!!!!!!

روی احساسم پانگذارید.... لیز میخورید

خیلی قشنگ بود پیامکش کردم

sarina جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:09 ب.ظ http://naghmeie-tanhaei.blogfa.com

سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسلاااااااااااااااااااااااااااااااام.... قالبت تبریککککک ای جونم خخخخخخخ قندیل غار علی صدر باحال بود

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام

مررررررسی

یوه یوه یوه یوهی وی عاره بوخودا مث قندیل شدن

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 01:39 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

آخ که پیشنهاداتتو باید قاب طلا گرفت خواهری
مــــــــــــــــــــــوافقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

پس خواهری 1 ..2..3...پرتاب

آآآآآآآآآآآآآآخیش فکرشم آدم و سر کیف میکنه خواهری

علی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 05:42 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
من اووووووووووووووووووووووووومدم
جاتون خالی این چند روزه رو با بروبچ رفته بودیم مناطق جنگی جنوب
دعای عرفه هم توی شلمچه بودیم... یادتون کردم
خداییش خیلی خوش گذشت

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام علی خان

پسر میری پیدات نیست نمیگی ستاره چکار کنه:

منطقه ی جنگی خوش گذشته من درک نمیکنم دقیقا چیش جای خوش گذشتن داره وقتی اونجا بوی خون بهترینهامون و میده

حسین جمعه 26 مهر 1392 ساعت 07:13 ب.ظ http://gedy.blogfa.com

سلام
وبلاگ خوبی دارید نشان دهنده ذوق عالی شماست موفق باشید . آیا برای تبادل بینک خاضرید؟

سلام انگار همشهری هم هستیم

ممنون از تعریف شما ولی این وب فقط و فقط جهت سرگرمی من هست نه علمی یا هنری

شما را لینگ کردم

شادی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 10:10 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

باﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ...
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻛﻮ؟
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻛﻮ؟
ﺁﻥ ﺩﻝ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﻛﻮ؟
...ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻛﻮ؟
ﻓﺼﻞ ﺧﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﻛﻮ؟
ﻳﺎﺩﺕ ﺁﻳﺪ ﺭﻭﺯﺑﺎﺭﺍﻥ،ﮔﺮﺩﺵ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﺮﻳﻦ؟
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺩﻳﮕﺮ،ﻛﺠﺎﺭﻓﺖ؟
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺭﻧﮕﻴﻦ،
ﺩﺭ ﭘﺲ ﺁﻥ ﻛﻮﻱ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ،
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﻮ،ﺁﺭﺯﻭیی ﻫﺴﺖ؟
ﻛﻮﺩﻙ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺩﻳﺮﻭﺯ؟
ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﻱ ﺍﻣﺮﻭﺯ،
ﻳﺎﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ،
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮﺑﺎﺩ.

سکوت می کنم
دقیقه ای ساعتی
حتی روزھا ...
می ایستم این ساعت ھمین لحظه ھمین جا ..
به احترام مرگ تمام احساسم ...

sms شنبه 27 مهر 1392 ساعت 12:07 ق.ظ http://dragoncruel.blogsky.com

اتفاقاماهم کولرامونوروشن کردیم والابه سیدعباس!!!!!
اینجاهواچهل درجه ست

sms شنبه 27 مهر 1392 ساعت 12:18 ق.ظ http://dragoncruel.blogsky.com

اتفاقاماهم کولرامونوروشن کردیم والابه سیدعباس!!!!!
اینجاهواچهل درجه ست

اینجا هوا روزها چند روزه گرم شده ولی شبهاش میگن سرده:

علی شنبه 27 مهر 1392 ساعت 11:52 ق.ظ

قربون دل ستاره کوچولو برم که واسم تنگ شده
آره خوش گذشت... بستگی داره آدم خوشی رو چجوری ببینه!
دقیقا احساسش مثل کربلا رفتنه ، کربلا هم خیلی بهت خوش میگذره در صورتی که اونجا بوی خون بهترین انسانهای روی زمین رو میده....
اصلا همین بوی خون باعث سرافرازی ماهاست ، وقتی احساس میکنی که جوونای وطنت همه زندگیشون رو گذاشتن اونجا تا یه ذره از خاکت رو بدست دشمن ندن احساس غرور میکنی... وقتی وارد اون بیابونها میشی غربت عجیبی دلت رو میگیره ولی حالت ، حاله عجیبیه دیگه دوست نداری از اونجا بیای بیرون ، احساس میکنی همه ی خوبیهای زمین اونجا جمع شده ، اونجا اونقدر شادابی و دلت قرصه مثل بچه کوچولویی که گم شده و بعد از چند ساعت مادرش رو پیدا میکنه... وقتی میبینی که چجوری یه دنیا با همه ی تجهیزاتشون بر علیه کشورت جنگیدن اما نتونستن حتی یه وجب از خاکت رو کم کنن شاداب میشی و احساس غرور میکنی... اونجاست که میفهمی توی بیابونای فکه پنج روز محاصره بودن و آب نداشتن یعنی چی؟؟؟؟ اونجا میفهمی جیره بندی آب یعنی چی ولی بازم محکمتر از قبل واسه مردمت و وطنت بجنگی... اونجا میفهمی چجوری یه مادر چهار تا از جووناش رو فرستاد و شهید شدند ولی بازم میگفت همه زندگیم فدات حسین.... اونجاست که میفهمی یه مادر پیر بعد از شهادت چهارتا از جووناش میگه امام خمینی شرمنده ام که دیگه کسی رو ندارم که فدا کنم.... اونجا میفهمی حال و هوای جوونایی رو که فردای عروسیشون زدن به خط و شهید شدن... اونجا میفهمی حال اون برادری که داداشش توی عملیات شهید شده ولی نمیتونه اونو برگردونه و میره جلو... اونجا حال پدر پیری رو درک میکنی که جوونش روی پاهاش جون میده ولی اون هیچ کاری از دستش بر نمیاد....
آره هنگامه خانوم بهم خوش گذشت... اونجا به خدا نزدیکتری ، به حسین(ع) نزدیکتری ، به شهدا نزدیکتری ، اگه یه بار برید اونجا رو از نزدیک ببینید نظرتون عوض میشه.... من هر موقع که وقت کنم یا توی مشهدم یا توی مناطق جنگی جنوب...

علی شنبه 27 مهر 1392 ساعت 12:05 ب.ظ

قربون دل ستاره کوچولو برم که واسم تنگ شده
آره خوش گذشت... بستگی داره آدم خوشی رو چجوری ببینه!
دقیقا احساسش مثل کربلا رفتنه ، کربلا هم خیلی بهت خوش میگذره در صورتی که اونجا بوی خون بهترین انسانهای روی زمین رو میده....
اصلا همین بوی خون باعث سرافرازی ماهاست ، وقتی احساس میکنی که جوونای وطنت همه زندگیشون رو گذاشتن اونجا تا یه ذره از خاکت رو بدست دشمن ندن احساس غرور میکنی... وقتی وارد اون بیابونها میشی غربت عجیبی دلت رو میگیره ولی حالت ، حاله عجیبیه دیگه دوست نداری از اونجا بیای بیرون ، احساس میکنی همه ی خوبیهای زمین اونجا جمع شده ، اونجا اونقدر شادابی و دلت قرصه مثل بچه کوچولویی که گم شده و بعد از چند ساعت مادرش رو پیدا میکنه... وقتی میبینی که چجوری یه دنیا با همه ی تجهیزاتشون بر علیه کشورت جنگیدن اما نتونستن حتی یه وجب از خاکت رو کم کنن شاداب میشی و احساس غرور میکنی... اونجاست که میفهمی توی بیابونای فکه پنج روز محاصره بودن و آب نداشتن یعنی چی؟؟؟؟ اونجا میفهمی جیره بندی آب یعنی چی ولی بازم محکمتر از قبل واسه مردمت و وطنت بجنگی... اونجا میفهمی چجوری یه مادر چهار تا از جووناش رو فرستاد و شهید شدند ولی بازم میگفت همه زندگیم فدات حسین.... اونجاست که میفهمی یه مادر پیر بعد از شهادت چهارتا از جووناش میگه امام خمینی شرمنده ام که دیگه کسی رو ندارم که فدا کنم.... اونجا میفهمی حال و هوای جوونایی رو که فردای عروسیشون زدن به خط و شهید شدن... اونجا میفهمی حال اون برادری که داداشش توی عملیات شهید شده ولی نمیتونه اونو برگردونه و میره جلو... اونجا حال پدر پیری رو درک میکنی که جوونش روی پاهاش جون میده ولی اون هیچ کاری از دستش بر نمیاد....
آره هنگامه خانوم بهم خوش گذشت... اونجا به خدا نزدیکتری ، به حسین(ع) نزدیکتری ، به شهدا نزدیکتری ، اگه یه بار برید اونجا رو از نزدیک ببینید نظرتون عوض میشه.... من هر موقع که وقت کنم یا توی مشهدم یا توی مناطق جنگی جنوب...

ستاره سلام ب دوست خوبم میرسونه علی خان من نمیدونم چی بگم از این ک این حرفها درسته ولی خیلی درد داره

علی شنبه 27 مهر 1392 ساعت 10:34 ب.ظ

نیازی نیست که چیزی بگیم....
ایشالله با عملمون شرمندشون نشیم...
ستاره کوچولو رو بجای من ببوس مادر زن گرامی

ایشالا ک خونشون پایمال نشه آآآآآمین

چشم ستاره هم ب شما سلام میرسونه الانم مدرسه اس دیگه داره دکی میشه فقط اینقدر ک ی گوساله گاو بشه دل صاحبش آب بشه باید صبر کنم

سرباز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 10:47 ق.ظ

هستی یا نیستی

مصطفی پنج‌شنبه 2 آبان 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

منم سرمایی ام یه وقت زمستون اومدم خونتون مهمونی کولر روشن نکنیا

خدا رحمتش کنه

شما تشریف آوردید با زنجیر چرخ و لباس گرم

حبیبه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 09:49 ق.ظ http://habbebhe.blogfa.com

نه ما خرمالو هستیم خخخخخخخخخخخخخخخخخ

من هم سرمالو هم گرمالو

من خررررررررررررررررررررمالو میخوام مگه نشنیدی ک جلوی آدم شکمو اسم خوراکی نیار اگه بگی قربون چشای بادامیت برم میگه من بااااااااادوم
:
پوزخند:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد