این شعر فقط یخرده بلنده و عسل دختریم بهم هدیه داده
یادی بکینم از قیصرامین پور بخاطر درگذشتش البته با یک روز تاخیر بخاطر نت نیومدن
حالا شما تا هر جا ک دوست دارید بخونید والابوخودا
_آسمان را...!
ناگهان آبی است!
(از قضا یک روز صبح زود می بینی)
دوست داری زود برخیزی
پیش از آن که دیگران
چشم خواب آلود خود را وا کنند
پیش از آن که در صف طولانی نان
باز هم غوغا کنند
در هوای پشت بام صبح
با نسیم نازک اسفند
دست و رویت را بشویی
حوله نمدار و نرم بامدادان را
روی هرم گونه هایت حس کنی
و سلامی سیز
توی حوض کوچک خانه
به ماهی بگویی
سفره ات را وا کنی
_نان و پنیر و نور_
تا دوباره
فوج گنجشکان بازیگوش
بر سر صبحانه ات دعوا کنند
دوست داری
بی محابا مهربان باشی
تازه می فهمی
مهربان بودن چه آسان است
با تمام چیزها از سنگ تا انسان
دوست داری
راه رفتن زیرباران را
در خیابانهای بی پایان تنهایی
دست خالی بازگشتن
از صف طولانی نان را
در اتاقی خلوت و کوچک
رفتن و برگشتن و گشتن
لای کاغذ پاره ها
نامه های بی سرانجام پس از عرض سلام ...
نامه های ساده باری اگر جویای حال و بال ما باشی...
نامه های ساده بد نیستم اما...
نامه های ساده دیگر ملالی نیست غیر از دوری تو...
گپ زدن از هر دری،
با هر در و دیوار
بعد هم احوالپرسی
با دوچرخه
با درخت و گاری و گربه
با همه،با هر کس و هر چیز
هر کتابی را به قصد فال وا کردن
از کتاب حافظ شیراز
تا تقویم روی میز
آب پاشی کردن کوچه
غرق در ابهام بوی خاک
در طنین بی سرانجام تداعی ها...
با فرود
قطره
قطره
قطرهای آب
روی خاک
سنگفرش کوچه ای باریک را از نو شمردن
در میان کوچه ای خلوت
رو به روی یک در آبی
پا به پا کردن
نامه ای با پاکت آبی
_پاکت پست هوایی_
بر دُم یک بادبادک بستن و آن را هوا کردن
یادگاری روی دیوار و درخت و سنگ
روی آجرهای خانه
خط نوشتن با نوک ناخن
روی سیب و هندوانه
قفل صندوق قدیم عکس های کودکی را باز کردن
ناگهان با کشف یک لحظه
از پس گرد و غبار سالهای دور
باز هم از کودکی آغاز کردن
روی تخت بی خیالی
روی قالی،تکیه بر بالش
در کنار مادر و غوغای یکریز سماور
گیسوان خواهرکوچکترت را
با سر انگشتان گیجت شانه کردن
و انار آبداری را
توی یک بشقاب آبی دانه کردن
امتداد نقش های روی قالی را
با نگاهی بی هدف دنبال کردن
جوجه زرد و ضعیفی را که خشکیده
توی خاک باغچه
با خواندن یک حمد سوره چال کردن
فکرکردن ، فکرکردن
در میان چارچوب قاب باران خورده اسفند
خیرگی از دیدن یک اتفاق ساده در جاده
دیدن هر روزه یک عابر عادی
مثل یک یادآوری
در سراشیب فراموشی
مثل خاموشی
ناگهانی
مثل حس جاری رگبرگهای یک گل گمنام
در عبور روزهای آخر اسفند
حس سبزی،حس سبزینه!
مثل یک رفتار معمولی در آیینه!
عشق هم شاید
اتفاقی ساده و عادی است!
قیصر امین پور
خدایش دست عسلم درد نکنه شعر بسیار زیبایی بود
سلووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم
جیغ آبی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خیلی قشنگ بود
سیلاااااااااااااام مرسی شدید جیگر
اجی کلاغه میگفت هنگامه دیشب عباس اقارو از خونه بیرون
کرده وازعباس اقا تا صبح از سرما قندیل بسته راست میگه
چشمم روشن خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
کلاغه چ زود خبرها را میرسونه
سلام عرض شداگه منو آدم حساب کنید!!!!
سلااااااااااااااام مگه شما آدم نیستی خوب معلومه ک هستی از جنس انسان خوب منم میدونم
Tell me something
نمیشه بگم آرمین
الان میام وبت حتما آپیدی
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری
دســــت بــــه صــورتـــــم نـــــــــــزن
مـــی تــــرســم بیفتــــد
نقــــاب خنـــدانـــــی کــــه بـــــر چهـــــره دارم . . .
زندگی به امواج دریا می ماند
چیزهایی را با خود می آورد
در حالی که چیزهای دیگری را با خود می برد . . .
تقصیر برگ ها نیست ، آدم ها همینند !
نفس می دهی ، لهت می کنند …
مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست !
امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن
حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست،
و مـَـردی جـاودانه شدن ...
حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست...
تو کجایی سهراب؟ اب را گل کردند, چشمها را بستند و چه با دل کردند, صبر کن ای سهراب, قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم.....
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت هنگامه گرامی اول از همه یه عذر خواهی بدهکارم به شما به خاطر تاخیر و نیامدن هایم آخه کلاسهام طوری فشرده هست وقت نمیکنم سربخارونم حالا شما دیگه به بزرگی خویش حقیر را عفو نمائید واما اگر آنلاین شدم حتما میام شک نکن بدون چون چرا کامنت هایم رو میزارم طوری که کسی منو نبینه و میزنم به بیابون آخه تحت تعقیب هستمخوب دیگه فعلا هم تا درودی دیگر بدرود با آرزوی بهترین ها برایت
سلام یونس خان
مرسی بابت کامنت های زیبات
و خواهشات شما هر وقت دلت خواست بیا ما قبول داریم منم خیلی ب موقع نت نمیام مشغول ولگردی میباشم
من بعضی از چیزایی رو که میگه با تمام وجود حس می کنم ولی بعضیاش رو نه.
راستی استاتوس فیسبوکی گذاشتم بفرمایید ببینید.
جدی میگی ؟؟؟عایا
بااااووووشه اومدم
دلــتـــنـــگــی پـــــیـــچـــیــده نــــیـــســـتـــــ . . . !
یـــــکــــ دل . . . ! یـــــکـــ آســـمــــان
یـــــکــــ بــــغـــض
و آرزو هــــای تــــــرکـــــ خـــــورده
بـــــه هــــمــــیــــن ســادگــــی
عشق هم شاید...
اتفاقی ساده و عادی است!
سلام خواهری
ظهرت به خیرو شادی
دستش درد نکنه عسلی ودست خواهریم ازین شعر زیبا
سلام شادی جانم مرسی روز شما هم خوش واقعنی دست عسلم درد نکنه
انتقاد هم مانند باران ،
باید آنقدر نرم باشد
تا بدون خراب کردن
ریشه های آن فرد موجب رشد او شود .......
خسته امــــ ــ ـ
تکیه زده ام بر دیواری از سکوت ؛
گاه گاهی هق هق تنهایی هایم سکوتم را میخراشد و نقشی از یادگاری میزند
یادگاری هایی که کسی سواد خواندنش را ندارد
هیچ کس جز خدا!
کاش من هم کسی را داشتم ........
که با بستن چشمانم .......
حس قشنگ نگاهش را احساس میکردم .......
بوی نفسهایش را میشنیدم ........
کاش من هم کسی را داشتم .......
که حتی وقت نبودنم ....
عاشقم باشد ........
کاش .....
فدات بشم خواهری که همدردیم
بله خواهر همدرد چ همدردیم ::
عــــــاقبت یک جـــایـــی …
یــــــکــــــ وقتــــــی …
بــــــه قـــول شــــــازده کوچــــولو:
دلـــــــت اهــــــلــی یک نفــر می شـــود …
و دلـــــــــت ؛
بــــــرای نـــوازش هــایش تنـــــــــگ مــــــی شـــود …
تـــــو مــــــی مـــانی و دلتــنــــگی ها …
تــــــو مــــــی مـــــــــانی و قلبـــی که
لحظـــه دیــــدار تندتر می تپــــد....
ســـراسیمـــــه می شوی …
بــــــی دســــــت و پـــا می شوی …
دلــواپــــــس می شــــــوی …
دلبســــــتـــه می شوی …
و محــــــکوم میشوی...
به عشـــــــق و عـــــــاشـــق بودن....
عشــــــقی که
حــالا شده است تمــــــام ذکر و فــــــکرتــــــ...
کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا
چه میدانی تو از امروز ، چه میدانم من از فردا
همین یک لحظه را دریاب
که فردا میشویم
تنهای تنها...
این بی تفآوتیهآ
این بی خَبَری هآ
گآهی دیدآر از سَر اجبآر
نَبودَن هآ… نَدیدَن هآ
یَعنی بُرو
گآهی چِقَدر خِنگ میشویم .
مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق
عشق سرگرمی اش آزار و تسلاست رفیق
قیمت یک شب از آن چشم ، غزل نوشیدن
سال ها بیت به بیت آه و تمناست رفیق
نشدم راهی ات ای عشق که سیراب شوم
تشنگی ناب ترین لذت دنیاست رفیق
بارها تا لب این چشمه دویده است دلم
این سرابی است که از دور گواراست رفیق
اسم آن روز که نامیده ای اش روز وصال
در لغتنامه ی من "روز مبادا"ست رفیق
"نیست در شهر عزیزی که دل از ما ببرد"
بنشین شعر بخوان! دور جوان هاست رفیق...!
رابطه های امروزی جوری شده که راحت میتونید به هم دیگه دست بزنید
ولی به گوشی های همدیگه نمیتونید دست بزنید[نیشخند]
خداوندا به من بیاموز:
دوست بدارم کسانی را، که دوستم ندارند
عشق بورزم به کسانی، که عاشقم نیستند
محبت کنم به کسانی، که محبتی در حقم نکردند
بگریم با کسانی، که هرگز غمم را نخوردند
و بخندم با کسانی،
که هرگز شادیهایشان را با من قسمت نکردند.
لبخند بزن!
بدون انتظار پاسخی از دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ لبخند ،
با تمام سازهایت می رقصد ...
چارلی چاپلین
هستند
کسانیکه روی شانه هایتان گریه می کنند
و وقتی شما گریه می کنید
دیگر وجود ندارند
خوشبختی همین در کنار هم بودن هاست
همین دوست داشتن هاست
در آغوش گرفتن هاست
خوشبختی همین لحظههای ماست،
.....
همین ثانیههاییست که در شتاب زندگی گمشان کردهایم!!
اینو چیشو هدیه داده؟
شعرش ووووو دستش درد نکنه یاد بگیر
بهله حالا نمیخاد زیاد گریه کنی
چکار کنم دل رئوفم والابوخودا
ای بابا
الان چیکا کنم ک جبران اشکای اومده بشه؟
بشین فک کن ی چیزی ب ذهنت اومدبهم بوگو
ها؟دانشگا؟درسوزندگی
الان شد؟
هااا دیگه چی ؟؟؟؟
هوا پر شده از دوستت دارم هایی که به باد سپرده ام...کاش پنجره ات باز باشد:
عاشق:
امممممممممم
بشین بفکر هر چی اومد تو ذهنتو بنویس یچی از آب در میاد
نشستم فک کردم هیچی نیومد حالا چکار کنم
سلام هنگامه ی من
مـخــاطــب خـاصـی نـدارد نـوشـتـه هـایـم
امــــــا تــا دلــت بــخــواهــد
هــمـــدرد دارد
داغِ تــــمــــامِ نـــوشـــتــه هـــایـــم
بغض هایم را می گذازم به حساب باران
خیالی نیست
تو بی وفایی هایت را ادامه بده....
سلام خواهری ممنون از نوشته ی زیبایت
خــو چی مهمه---درباره چی میگی عایا
چی؟؟
کی؟؟
کجا؟؟؟
من یادم نی
تو زندگیت ؛ به کسی اعتــــماد کن ،
که بهش ایمــــان داری نه احســاس …
من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او
چـــرا چـشـمانـم می سـوزنــــد؟ …
این روزا فقط میشه به عزرائیل اعتماد کرد
چون حداقلش اینکه قصد و نیتش مشخصه!
این روزا فقط میشه به عزرائیل اعتماد کرد
چون حداقلش اینکه قصد و نیتش مشخصه!
پس من هنوز به دنیا نیومدم اگه شبا حساب نباشه
شما نه خانمها وقتی ب 40 میرسن شبهاش قبول نیست بعد از 50 بعداز ظهرهاشام حساب نمیشه
سلام
خداییش
من فقط اولشو خوندم
شعر خیلیه،دیگه نهایتش باید ده بیت باشه چیه این
سلام منم گفتم تا هرجا ک دوست دارید بخونید مجبور نیستی تا آخر بخونی ولی شعر بسی زیبایی هست
یکی از تفریحاتی که دارم اینه که هر وقت میریم شهربازی
چندتا پیچ و مهره با خودم ببرم
هر وسیله ای که سوار میشیم به بغل دستیم ک اصولا آدم ترسوویه
بگم:یا خدا این دیگه از کجا باز شد؟ :)))
جدی میگی خواهری
ای شیطون حتما ی فعه باهات میام شهر بازی عاخه منم بلتم
ای عجل
چند روزی دور مارا خط بکش
وعده ی ما عصر عاشورا کنار قتلگاه.
سلام بخاطر تو آپ کردم تشریف بیار ببین
مرسی شدید شدید بخاطر آپ زیبات
قشنگ بود هینگامه
روحش شاد
تشکرات هنگامه ای
مرگ هم به تساوی تقسیم نمی شود
عجبا ! هیچ کس هنوز
به سهم کم اش از مرگ
اعتراض نکرده است
*
خیلی ها سهم بیشتری از مرگ نصیب شان می شود
کودک بودم که درسینما
مردی ازاسب افتاد و
آنقدر روی زمین کشیده شد که :
گریه چشم هایم را بست
بعد ها دانستم
افتادن از اسب گریه ندارد
خیلی ها از اصل می افتند و می میرند
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو
نشون بدی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی
بابت صبر و شکیبایی بهت بده
وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی
به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید : چهره،والدین(پدرومادر) و زادگاه
چون انسان هیچ حق انتخابی در مورد آنها ندارد.