شعر ربوده شده


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

پروشات
آرامم!
دارم به‌خیالِ تو راه می‌روم
به‌حالِ تو قدم می‌زنم

آرامم!...
دارم برایِ تو چای می‌ریزم
کم رنگ وُ
استکان باریک
پر رنگ وُ
شکسته قلم

آرامم!
دارم برایِ تو خواب می‌بینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشم‌هایِ قشنگِ تو!
صدایِ جانَ‌م گفتنِ تووُ
برایِ تو مُردنِ،
من!

آرامم،
به‌خوابی پراز خیلی دوستت دارم!
پر از کجا بودی
پر از سلام، دلم برایِ تو تنگ شده است
دارم برایِ تو خواب می‌بینم


آرامم!
کنارِ تو حرف می‌زنم
چای می‌ریزم
تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ
لبت را می‌بوسم
دستت را می‌گیرم و به‌سمتِ پاییز قدم می‌زنم وُ
دل، به‌دریا می‌زنم

وَ به تو سلام می‌کنم
سلام علاقه‌یِ خوبم
علاقه‌ جانِ من
من به خیالِ تو
آرامم.

می‌دانی؛
من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم.

از: افشین صالحی

نظرات 94 + ارسال نظر
sms یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 03:35 ق.ظ http://dragoncruel.blogsky.com

اول شدم؟؟؟!!!!!

بله

حسام یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 04:33 ق.ظ http://http://8bahman.blogsky.com/

عالی

مرسی ممنون

mehr یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 09:00 ق.ظ http://www.mehrsadatblogfa.com

افرین و یک عالمه گل

ممنون شدید

چرا آدرسی ک گذاشتی باز نمیشه

علیرضا یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 10:25 ق.ظ http://www.pesaresport.blogfa.com

سلام هنگامه خانم. خوبین؟
آره یادش بخیر. منم که یاد گذشته میفتم دلم میگیره

سلام پسر خوب

هههععععععععععععععععععععی

علیرضا یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 10:29 ق.ظ http://www.pesaresport.blogfaa.com

راستی تو نظرسنجیم هم شرگت کنید. ممنون

چجور نظر بدم برای نظر سنجی

malmal یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 10:46 ق.ظ http://hamechiehamechi.blogfa.com

پـــــس از مـرگــــــــــم ، ﭼﺸﻤﻬﺎﻳــــــم ﺭﺍ ﺧـــــﺎک ﻧکـﻨﻴـــــﺪ ...! " ﻣﻨﺘﻈﺮﻧــــــــــــﺪ " ...........!

اول؟

قشنگ بود بسی نمیدونم چندم

malmal یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 10:47 ق.ظ http://hamechiehamechi.blogfa.com

من خیلی وقته قاطی کردم یو چرا قاطی کردی؟

منم قاط زدم از دست این دنیاببین چ اشکی میریزم

malmal یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 10:48 ق.ظ http://hamechiehamechi.blogfa.com

ن بابا همه ی همه ام ن دیگه کمک کنه خدا خودش:|

خدایش کمکت کند آآآآآآآآآآآآآآآآمین

مجتبی یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام
خوبین ببخشید نبودم فکر نکنین قهر فراموشی از این حرفا نیست میخوام تا اخر امسال کل پست های وبم به 1000 برسه بهمین خاطر کم وبگردی دارم البته سر میزنم ولی نظر نمیدادم

سلام

نه فک نمیکنم اگه قهر کنی برات زن میگیرنبخاطر همین قهر نمیکنی

ایشالا ک موفق باشی پسر

مجتبی یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 11:09 ق.ظ

سلام.

می‌دانی؛
تنهایی،
همیشه آدم را بزرگ نمی‌کند
گاه آدم را خام می‌کند وُ گاه خار

گاهی آدم را هُل می‌دهد به ناکجا می‌اندازد
به ناچار می‌برد
آدم را به هرجا می‌برد
به هرچه می‌کشد

می‌دانی،
همیشه تنهایی علامت بزرگی نیست
همیشه علامت درخود بودن و با خود خلوت کردن و بی‌تعارف با خود حرفیدن نیست
علامتِ علاقه به قبل گذشته، حال، آینده نیست
تنهایی اشاره‌یِ خوبی به دوستت دارم وُ پایِ تو مانده‌ام نیست
اشاره‌به دور به‌ نزدیک اشاره به هیچ نیست!
تنهایی محصولِ خسته‌گی‌ست
محصولِ دلواپسی
تنهایی ادایِ بیهوده‌یِ سیاه‌ست
سبز نیست
آبی نیست
تنهایی، رنگی نیست

نگرانم علاقه
نگرانم مبادا خیالِ مرا گم کنی
تنها می‌شویم!

افشین صالحی

سلام

انگار هر چی شعر گفته تو همه را یجا ربودی

مجتبی یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 11:15 ق.ظ

خب یلدا گذشت تبریک نگفتم الان تبریک میگم با ی شعر ربوده شده

امشب بیا به آبِ تازه به مِی وضو کنی
امشب بیا کنارِ همین خمره، گفتگو کنیم

زمستان مبارک علاقه‌یِ خوبم
امشب

سلام
علاقه جان
حالَ‌ت کجایِ شب یلداست؟
جایت خالی باحافظ نشسته‌ایم وداریم گپ می زنیم وُ
از علاقه‌یِ هم می‌گوییم
اگر بدانی چه‌قدر دلش پراست
چه‌اندازه دلتنگ است

بیا!
تو هم بیا
داریم حرف می‌زنیم
بیا
می‌رویم کنار سفره یلدا می‌نشینیم بر شانه‌هایِ شب تکیه می‌دهیم وُ
حافظ را صدا می‌زنیم
سلام حافظ جان!
حالِ علاقه‌ات چه‌گونه است
خوب است؟!
مراقب‌اش باش ، شعرهایَ‌ت هوایی‌ش کرده
آن‌قدر که نه با سمرقند برمی‌گردد
نه با بخارا
می‌دانم درد داری
می‌دانم که عاشقانه‌هات عاشقَ‌ش کرده
حالا چه‌ فرقی می‌کند وقتی کنارِ تو نیست فاصله‌ تا سمرقند باشد یا
بخارا
چه فرقی می‌کنارِ همین کوچه‌یِ پشتی باشد
یا در کوچه ای آن‌وَرِ جهان

بخوان حافظ جان
حرف بزن
ما رازدار واژه‌گانِ دردیم
می‌فهمیم!!

چرا ساکتی علاقه‌یِ عزیز
حافظ است !
غریبه که نیست بیا
اناری شکافته می‌شود وُ سرخی‌اش به گونه‌هایِ تو می‌خورد
( ای جان! یعنی می شود ببوسمت ! )
کاردی، بَرجان هندوانه‌ای می‌کشیم وُ
سرخی‌اش را بر سرخی انار گره می‌زنیم
بعد هی گاز می‌زنیم و گاز می‌زنیم
دانه‌هایش را آرام آرام بیرون می‌دهیم وُ یکی را زیر دندان‌هامان بازی می‌گیریم
کنار حیاط آتشی با هیمه‌های فراوان به پا می‌کنیم
آخر؛
شروع فصلی سرد است و تو حتمن سردت می‌شود
انار‌ها را دانه دانه کرده گلپریش می‌کنیم
( تو همیشه از عطر آن خوشحال می‌شدی، همیشه ! )
کنار آتش شرابی هفت ساله را گیلاسی می‌کنیم وُ
کنارِ هم نبودَن را، می‌سوزیم

میترا را صدا می‌کنیم وُ از الهه مهر، مهربانی دعا می‌کنیم
سلام میترایِ خوب
خوبی
حالِ علاقه‌ات خوب است
تو را به جان یلدا عاشقانه‌هامان را آرامشی دِه،
رویایی
تو را به جان رویا شادی‌هامان را بلند تر از یلدا وُ
بزرگتر از نامَ‌ت کن
تو را به جان باران
سهم ما را از آسمان سایه نکن

راهِ‌مان را به بی‌راهی مکشان وُ

راه خانه را خوب کن

وَ واژه‌گانِ‌مان را آلوده به نادانی نگردان

هرکو نکند فهمی
زین کلک خیال انگیز

زمستان مبارک
علاقه‌‌جان.


افشین صالحی

تو هم ک ربودی خیلی زیبا بود مرسی شدید

مجتبی یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 11:15 ق.ظ

در آخر منبع http://havaliye-aram.blogfa.com

وااااااااای مجتبی من از اینجا نربودم از توی کامنتهای برو بچ ربودم والابوخودا

حبیبه یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 11:38 ق.ظ http://habbebhe.blogfa.com

جیغ بنفش هنگامه خو یه شعر هم از خودت بذار همش میربایی خخخخخخخ

بله ....مگه من شاعرم

من ی دزد شعرم

حبیبه یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 11:40 ق.ظ http://habbebhe.blogfa.com

خوشجل بود یه شعر هم برا من بربا خخخخخخخ

مرسی شدید

تو بربا من میگذارم

مانا یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.mana99.blogfa.com

با افتخار همشو خوندم

خیلی قشنگ بووووووووووود

وووووووووووووواااااااااااای راست میگی ک خوندی

حالت خوبه مانایی

مانا یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 12:49 ب.ظ

این بار فرق می کند!

این بار که کسی آمد...

دیگر نمی گویم برو!!!

حتی نمی گویم کس دیگری را میخواهم....

فقط میگویم :

ببین!...

من شکسته ام!...

خسته ام!...

کمی آرامم کن...

همین...

ربوده شده از یکی از نظرات قدیمی خودت!

ممنون ک ربودی شیطون

مانا یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 03:43 ب.ظ

فک کنم تازگیا عاشق شدم که میشینم شعر میخونم

وگرنه من که از این کارا نمکیردم

چقدر شیرینه مانایی ... عشق میگم

اگه اینطوریه پس همیشه عاشق باش

alireza یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 05:42 ب.ظ http://www.pesaresport.blogfa.com

سلام.خب کدوم خواننده مورد علاقتون هست. اون رو انتخاب کنید تا براتون بزارم آهنگش رو. گوش چژ وبم نظر سنجی هست

مرسی شدید بابت شادمهر عقیلی

smith یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 07:37 ب.ظ

ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺷﯿﺸﻪ ؛
ﭼﺮﺍ ﺑﺨﺎﺭ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﯼ ؟
ﻧﺘﺮﺱ ؛ ﺭﻓﺖ …
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ

باور ایرانی یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 08:27 ب.ظ http://bavarirani.blogfa.com

داریم نهال می کاریم،نهالو گذاشتم تو زمین بغلش آب ریختم ، به دوستم می گمٌ:خاک بریز.
میگه:بغل نهال؟
می گم: پ ن پ تو سر من که یکی مثل تورو اوردم کمکم کنی!
[نیشخند]
ممنون
زیبا بود

مرسی شدید شدید

** شڪوفہ ** یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 09:05 ب.ظ http://talai.blogsky.com

ﻋﺎﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿـــــﺪ؟!!

ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ!!

ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻨﺘﯽ ﻫﺴﺘﻦ |:

ﺷﺒﺎﯼ ﺟﻤﻌﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻭﻧﺎﻡ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﮕﻦ "ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﯿﺎﯾﺪ"!

** شڪوفہ ** یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 09:06 ب.ظ http://talai.blogsky.com

اس ام اس جدید ایرانسل:


مشترک گرامی


بخدا اگر بفهمم رفتی رایتل خریدی باهات کات میکنم


۱ بار با همراه اول بهم خیانت کردی


بسه دیگه


تحملشو ندارم!

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:29 ق.ظ

هنگامه هستی عایا؟؟؟

من اومدم

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:29 ق.ظ

بـه خـــــودم قــول میدهـــــم کــــه فــــــــراموشــــت کـــــــنم

وقـــتی صـــبــح میشـــــــود تــو را کـه نـه …
ولــــــی !
قــــــــولم را فـــــــرامـــوش میکـــــــنم

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:30 ق.ظ

بیایید تکلیف شووور من و معین کنید

محمدحسین.....


نه پسری شادی

نه حمید

حالا بگو کدومش و

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:32 ق.ظ

من بترشم حرف محمدحسین درست در بیاد تقصیر شماست هااااااا

نترس نمیترشی با این زبونی ک تو داری

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:33 ق.ظ

وقتی "باختم" مســیر را یافتم!
در بزرگراه زندگی،همراه "راهــت"،"راحــت" نبود!
هر "چاله ای" ،"چاره ای" به من آموخــت!
دوباره فکــــر کن......
برای جلوگیری از "پس رفــت" پس باید "رفــــــت"

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:34 ق.ظ

اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:36 ق.ظ

شادی جان 24 زیاده همون 19 برام بزار کنار میام میبرم

خوشتیپ هست عایا؟؟؟

فردا خوبه بیام ببرم

شادی جواب بده عزیزم

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:37 ق.ظ

مدتهاست

چتر منطق را بر سر گرفته ام!

تا باران عشق را تجربه نکنم!

دیگر توان مقابله با

تب و لرز برایم باقی نمانده است!!!

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:38 ق.ظ

مثل اینه که به یه بچه یکساله
یه مداد و کاغذ بدی و بگی
قضیه ی فیثاغورس رو ثابت کن
و اونم کاغذو خط خطی میکنه
بعد هم مچالش میکنه....
عشقای ما هم دقیقا همینجوریه

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:39 ق.ظ

وای یادم نبود خواستگار قبلی و چکار کنم >>آخ آخ آخ

کی بود ؟؟؟

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:40 ق.ظ

همون خواستگار دیگه محمدحسین خودش گفت گ میاد من و میگیره

پس پسر شادی جان چی میشه

وااااااااای جمید و یادم رفت

فکرات و بکن ببین کدومش بیتره

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:41 ق.ظ

عشق مانند شن روان است،

اگر به آن چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید

به آرامی پیمانه ای از آن بردارید تا روح شما را لبریز کند.

همچنان که شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست . . .

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:44 ق.ظ

عشق مانند شن روان است،

اگر به آن چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید

به آرامی پیمانه ای از آن بردارید تا روح شما را لبریز کند.

همچنان که شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست . . .

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:45 ق.ظ

خواستگارها زیاد شد اصن من میخوام درس بخونم

البته ب زور مامان و بابام

نمیزارن درس نخونم و شووووور کنم

ای ججججججججججججوووووووووووونم شوهرم میکنی ببینی ک مزه ش ترشه شیرین نیست

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:46 ق.ظ

شبیه قطره باران که آهن را نمی‌فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی‌فهمد

نگاهی شیشه‌ای دارم به سنگ مردمک‌هایت
الفبای دلت معنای نشکن را نمی‌فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی دوستت دارم
کسی معنای این حرف مُبرهَن را نمی‌فهمد

من ابراهیم عشقم ، مردم اسماعیل دل‌هاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی‌فهمد

چراغ چشم‌هایت را برایم پست‌کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی‌فهمد

دلم خون است ، تا حدّی که وقتی از تو می‌گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی‌فهمد

برای خویشتن دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی‌فهمد . . . کسی من را نمی‌فهمد

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:46 ق.ظ

هنگامه هی کامنت ربودم و تو جواب ندادی پس معلومه ک نیستی

عاره نبودم عزیزم الان اومدم با اجازه

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:47 ق.ظ

یکی بیاد پا در میونی کنه مامانم من و شووورررررر بده

من میام چون منم دختر بودم خیلی دوست داشتم شوشو کنم

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:48 ق.ظ

اگر برای تو شعری بخوانم
این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقتی که من دیگر نباشم
یا وقتی که میان ما دیگر عهدی نباشد
شعر من می ماند
عاشقانت تو را ترک می کنند


اما شعر من
همیشه با تو خواهد بود
پس بگذار برایت شعری بخوانم
شعری از اعماق وجودم
که مرا به یاد تو آورد
شعری که همیشه با تو زندگی کند
و جاودانه بماند

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:49 ق.ظ

میخوام مث تو و شادی جان عباس کچلم و بخوابونم یواشکی بیام نت پشت سرش با شما غیبت کنم

ای .....

ای.....

ای تو روحت با این آرزوت

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:50 ق.ظ

قلبی دارم خسته از تپیدن



مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام ..!



مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک نــگــاه ..



یـــک لبـــــخـنـــد ..



بــه بــازی میـــــگیــــری ..!



مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت ، شـــیطنـــت هــــایت ..



و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم ..



مــــــی گویند ســــاده ام ..!



اما مــــــــن فـــــقــــــط ساکــــــــتم



همیـــــــــن!



درد فرآوان دارم





و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد ..!!

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:52 ق.ظ

ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شبها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:55 ق.ظ

سلام من و ب حمید پسر شادی جان و محمدحسین برسون


برم ب مامانم بگم خواستگار دارم و کلی براش ذوق کنم بعد اونم ب کف دستش ترقی بزنه پشت سرم بگه دختر برو درست و بخون

منم سرم و بندازم پایین برم

اونام سلام میرسونن

ای جووووونم ک تو اینقده باحالی دختر سر بزیر

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:55 ق.ظ

ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شبها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:56 ق.ظ

بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشم
مستم اگر ساکن میخانه نباشم
دوست آن نیست که هرلحظه کنارش باشی
دوست آنست که هر لحظه بیادش باشی

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:57 ق.ظ

برای همه خوب باش !

آنکه فهمید همیشه

کنارت و به یادت خواهد بود و آنکس که

نفهمید ،روزی دلش برای تمام خوبیهات

تنگ می شود

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:58 ق.ظ

یـــــــه دوش آب گرم
یـــــــه لباس راحت
یـــــــه چای تازه د م
یــــــه موسیقی ملایم
به درک که خـــیـــلی از مشکلات حل نمیشه !!!

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:58 ق.ظ

گفتیم ز نقاشی برای تو
سنگر به سنگر نگاه دوختیم به مشیری ز گوش دل
گوش شدم به آنهمه مهر و مهرورزی نگاه تو
که آن همه بود ز پاکدامنی به کار تو
سخت بود برای من ، به سختی اش بی افزودی
دیروز ، امروز و فردا را تو یک دست به هم دوختی
اســــــــــــــــــتادی به شاگردی ما رحم کن
شاه هم گر گردیم یه شاگردی استــــــــــــــاد است .

مهسا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 02:01 ق.ظ

هنگامه انگار راست راستی نیستی منم میرم شبت خوش راحت بخواب

نبودم ولی الان هستم

شب خوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد