رضا پسریم افسردگی گرفته داره میره سفر بچه امخیلی خیلی نامرد شده چنان من و دور زد
که نگووووووووووووووووومیدونه من چهارشنبه مهمون دارم نمیتونم برم سفرش و زودتر انداخته
که من نتونم برم باهاش شما فهمیدید چی نوشتم خودم که نچ نبفهمم از عصبانیت
حالا از عکسهای سفر قبل میزارم تا دلش بسوزه و جای من توی سفرش خالی باشه چون
همیشه میاد وبم و میبینه والابوخوداراستی وقتی عکس من و دیدید یه توپ دارم قل قلیه
نخونیدها من گوشهام تیزه زود زود میفهمم
من کورش هستم تا وقتی هنگامه اینجا نبود این به زبان میخی نوشته شده بود والابوخودا
دشت پاسارگاد البته پر از گل شقایق بود تا وقتی هنگامه نبود
مدیون هستید که یه توپ دارم قل قلیبه بخونید کاروانسرا در پاسارگاد ...به این یکی دیگه کار نداشتم
مدفن کورش قبل از ورود هنگامه خودتون برید ببینید نقش رستم را
مگه نگفتم من گوشهام تیزه در جوار نقش رستم
من که نمیخواستم سوار بشم بخاطر اصرار زیاد شتر بود......فقط نمیدونم بعدش چرا شتره مرد تخت داش جمشید ....مجسمه های بکار نرفته......
این اسکول هم داشت نقاشی میکرد البته خیلی خیلی خراب کشیده بود
اینم شکار لحظهای پسر انگوریم ....میخواست از من عکس بندازه گفت اینها خوش هیکل ترند
اینم حافظیه .... نتوست برامون یه فال درست بگیره
|