دل نوشته والابوخودا

من همه ی فامیلم و میومدن خونمون ولی من نمیرفتم خوب عباس کچل نمیومد


منم خیلی زن گلی بودم ب حرفهاش گوش میکردم الانم ک مشخص هست گلی من


خوب ایندفعه ک نوبت دکی داشتم آخ گ قربونش برند تمام دکترهای بد


ک اینقده ماهه ک نوگو دلم میخواست بازم دوتا بوس سفت ازش بکنم والابوخودا


 ب رضا گفتم :دلم برای فک و فامیلم تنگ شده خوب دل دیگه چیه


از دکی بریم خونه ی عمه خانم و عموجان ک قبلا چندتا از شیرین کاریهاش و قبلا آپ کردم


بقیه ی داستان توی پست بعدی با عرض شرمندگی پست های بلند و دوست ندارم