شعر ربوده شده

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

دید مجنون را یکی صحرا نورد

در میان بادیه بنشسته فرد

ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم

می زند حرفی به دست خود رقم

گفت ای مفتون شیدا چیست این؟

می نویسی نامه سوی کیست این؟

هر چه خواهی در سوادش رنج برد

تیغ صرصر خواهدش حالی سترد

تا به کی بر لوح ریگ باقی ماندنش

تا کس دیگر پس از تو خواندش

گفت شرح حسن لیلی میکنم

خاطر خود را تسلی می کنم

می نویسم نامش اول وز قفا

می نگارم نامه عشق و وفا

نیست جز نامی از او در دست من

زان بلندی یافت قدر پست من

نا چشیده جرعه ای از جام او

عشق بازی میکنم با نام او

 تاتا بازم ربودم عزیزم