ستاره عین مامانیش گیج گیجه والابوخودا دفترش و جا گذاشته توی خونه ،،رفته مدرسه ، بابای بیچارش برده مدرسه و گذاشته روی میزش اصلن این نخبه نبفهمیده... ظهر میاد خونه ازش میپرسن دفترت چی شد.. میگه من آرزو کردم یهو خدا جلوم گذاشت من و خوشحال کرد...یعنی خدا.. من... پدرش...معلمش... قهقهههههه عاشق این سربهوا بودنشم من مامانیش ب قربونش بره بچه مو
|