در گلستانی به هنگام خزان ره گذر،بود یکی تازه جوان.قامتش رعنا،صورتش موزون ،
چهره اش ،چهره اش اما غم زده از درد درون .
نشست و درد دل با چمن آغاز نمود،گفت:آن دلبر بی مهر و وفا ،دوش می گفت به جمع رفقا،
در فلان جشن به دامان چمن هر که خواهد که برقصد با من ،
در دل سنگ کند آماده گلی سرخ و قشنگ.
وای به من ....عاشقم!
بلبلی بر سر شاخه بید حرف جوانک بشنید،
رفت تا بادیه ها پیماید،گل سرخی به کف آرد.شاید،
پاییز بود گل سرخی در آن فصل نبود،
به جز گلبن گلبرگ سفید،هیچ نبود.
به گل گفت:
ای مونس جان یار قشنگ ،گل سرخی زتو خواهم خون رنگ.
گل گفت:
آن چیزی که تو خواهی...آمده ای این همه راه...از واهی،
قیمتش سخت گران خواهد بود.راستش قیمت جان خواهدبود.
بلبلک بود از محنت عاشق آگاه ، گفت:
برخیز که جان خواهم داد،شرف عشق نشان خواهم داد.
بلبلک داد سینه ی خود به آن خار فشار،
خون دل کرد به آن شاخه نثار،
گل سرخ شد. اما به گمانم ،نامش گل نبود ،
پاره های جگر بلبل بود.....
این شعر رو یه پسر جوان و عاشق ،خیلی خیلی با احساس می خواند
که همه لذت بردن.
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهاییم را حس نکرد
درمیان خندهای تلخ من
گریه ی پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
دردبی کس ماندم را حس نکرد
آن که با آغاز من ماٌنوس بود
لحظه ی پایانیم راحس نکرد.
بلبل عاشق بوده انگار
آره عزیزم خیلی
هیچ کس ندانست که شاید شیطان عاشق حوا بود که آدم را سجده نکرد.
که جانم در جوانی بسوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سالها
اما چقدر اخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانم
تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
آی زیبا گفتی جانم
به طره گیسوی تو دست رقیب گشت دراز
میان جمع تو چه دانی که من چه حال شدم
مرسی نسیم جان بهم سر زدی
عه ظهر اومدم ادامه ش نبود که
کار داشتم نصفه نوشته بودم
شیطان عاشق حوا بود؟!!!!!!
چی؟
میشه برام توضیح بدی؟!!!!!!!!!!!!!!
توضیح نمی خواد از این موجود هر چی بگی بر میاد اونم عشق شیطانی،حتماًعاشق بوده وگرنه سجده می کرد من اینو می دونم
یه توپ دارم قلقلیه سرخ وسفید آبیه میزنم زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره

شعرشما خوشکله
شعرمنم خومشله؟
سروده ی خودم بود
اماشعر من یه توپ دارم قلقلیه سرخ وسفیدوآبیه میزنم هوا زمین میره یه راست تو زیر زمین میره
شعر هر دو مون خشنگه.....دوتایی اول
اما شعر من توی زیر زمینش بهترتره