رضا پسریم افسردگی گرفته داره میره سفر بچه امخیلی خیلی نامرد شده چنان من و دور زد
که نگووووووووووووووووومیدونه من چهارشنبه مهمون دارم نمیتونم برم
سفرش و زودتر انداخته
که من نتونم برم باهاش شما فهمیدید چی نوشتم خودم که نچ
نبفهمم از عصبانیت
حالا از عکسهای سفر قبل میزارم تا دلش بسوزه و جای من توی سفرش خالی باشه
چون
همیشه میاد وبم و میبینه والابوخوداراستی وقتی عکس من و دیدید یه توپ دارم قل قلیه
نخونیدها من گوشهام تیزه زود زود میفهمم