با این دل عاشق نمیدانم چه ها کردی
هربار می خندی دلم را می بری غارت
ویرانه ام کردی به عشقت مبتلا کردی
شهزاده ی قلبی شدی که سالها مرده ست
وقتی مرا با عشوه ای احمد صدا کردی
می سوزم و می خواهمت هرچند مغروری
هرچند این دیوانه را تنها رها کردی
لب برلبانت دادم و داروی دردم شد
با بوسه هایی آتشین دردم دوا کردی
دیگر نمانده دین و ایمانی برای من
از بس اشاره با دوچشم بی حیا کردی
در داد گه داد
به کسی داد ندادند
بنیاد کسی نیست
ک بر باد ندادند
بیداد گران مهلت فریاد ندادند ( گریه ی شدید هنگامه ای)
کارو