در زمستان سرد،کلاغی برای جوجه هایش غذا پیدا نمیکرد و به ناچارگوشت تنش را میکند وبه آنها می داد تا زنده بمانند،زمستان که تمام شد کلاغ مرد .بعد از مرگ مادر ،جوجه هایش گفتند:چه خوب شد مرد خسته شده بودیم از این غذای تکراری! این است واقعیت روزگار.....
وقتی این داستان و نوشتم نتونستم بقیه حرفامو بنویسم حالایه کم آروم ترم......
آری این است حقیقت روزگار میدونید خیلی دلم از پسرم حمید گرفت وقتی به من گفت که اصلاً یادش نمیاد که من براش کاری کرده باشم ...
اون ته تغاری خونمه واز بچگی خیلی لوسش میکردم حتی وقتی بزرگم شده بود خودم بهش غذا میدادم......اما !!!!!!!!!!!!
هر وقت شعر مهنوش و میشنوم بی اختیار گریه ام میگیره انگار قصه ی مادرایی که جوونی و آرزوهاشون و به پای بچه هاشون گذاشتن...
می دونستی همه ی آرزوهامو واسه ی چشم قشنگ تو پروندم رفتش می دونستی یا نه ،
می دونستی که جوونیم و واسه چشم عجیب تو سوزوندم رفتش می دونستی یا نه،
می دونستی که چشامی همه ی آرزوهامی ،
می دونستی که همیشه تو تمام لحظه هامی،
کاشکی اونام احساس پدرو مادرشون و درک میکردند..فک میگنید خودش میدونه یانه، تمام اون احساسی و که موقع نبودنش یا گرفتاریهاش داشتم و ذره ذره آب میشدم.....با تمام وجودم شکستم.....
یعنی نمیدونه که چقدر برام عزیزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام هنگامه جون
مـن وتـو هر دو سوخــته یک آتــشیم ایـنک چه فـرق می کـند کـه مـن دخـتر پاییـزم و تـو ..... ازنـسل بـــاران
سلام عسلکم ،زیبا گفتی از نسل باران [:
سر فصل وبتم همین جمله زیباست
زیبا بود،ممنون
مررررررسی
والوووو
چیه هی غذا تکراری!
خوب بیچاره حتما شوهری نداشته که گوشت اونو بزاره برا تنوع
...!
چیه مگه !!!!!!!!!!!!
با درود
راستش یه کم جا خوردم!
با خودم فکر کردم یعنی این جواب اون همه محبته؟؟؟
کاری کنیم تا همانند کلاغ دلستان نباشیم
بدرود...
این بازی روزگاره عشق مادرانه بی وفایی بی بی
اون سه نقطه یعنی عاجزم احساسمو توصیف کنم
چرا خیلی وحشتناکه
نه خیلی عمیق بود
کامنت میدم مدام میپره
امشب حوصله هم ندارم. هعیی
چرا عسلکم
حوصله این روزا کرون شده عسلی
الهی نبینم شما شیطونا رو غمگین
ناراحتم
بغض دیوونم کرده...
ووووووووووووواااااااااااااای نگو دلبرکم
حال ندارم
شبتون قشنک
خواب های خوب ببینی
ببخشید امشب من و نسیم ناراحتتون کردیم
نه عسلکم ایشالا همیشه سرزنده باشید...شب خوش
چقدر تلخ بود...
و ناراحت کننده..
mordam az khande
in che posti bod vasam gozashte bodi???
inam ghashang bod
vaghanam hamintore
heyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy rozegar
خوب مگه دروغ گفتم مگه این خر سواره وجود خارجی داره فقط تو قصه ها وفیلم ها پیدا میشه...
ااااااااااااااااااااااااای روزگار
خسته شده بودند از این غذای تکراری...
آدمهای دنیای ما همیشه از محبت زود سیر میشن و بعد در غم نبودش محبت رو گدایی میکنن....اینه رسم این روزگار!
واقعیت زندگیه،عزیزکم
ما بچه ها تا خودمون به موقعیت پدر و مادر شدن نرسیم، زیاد از این دست حرفا میزنیم. شما به دل نگیر .
نمی دونم
میدونه مطمئن باشید........
سلام هنگامه جون....ناراحت نباشین...من خودم به عنوان یه بچه دارم میگم...بعضی وقتا داغ میکنیم یه چیزی میگیم ولی از ته دل مامانمونو دوس داریم..خیلی وقتا دلشو میشکونیم ولی از ته دل میخوایمش...حمید مطمئنم خیلی زیاد دوتون داره از همه بچه هاتون شاید بیشتر!شاید عصبی شده بود!
پسرا جونشون برا مامانشون درمیره!این حرف نزدید!من مطمئنم خودش کلی از حرفش پشیمونه ولی غرورش این اجازه رو نمیده که عذرخواهی کنه!بعدشم خب بچه آخری ها کمی لوس هم هستن مثل خودم...بذارید پای بچگیش!
لوس دیگه واقعاً..
اما به شوخی حرفش و زد برای من سنگین بود.
من امشب حتما حال حمیدو میکیرم شما غصه نخور هنکامه جونم
ممنون نسیم جان ،اما اون زبون دراز تر از رضاست
به به سلام مامان خودم. اصن غصه نخور خودم میزنم مادرشو سرویس میکنم تا دیگه ازین گوا نخوره!


الان بهترین فرصت برا اینکار بود
ولی خوب من بچه خوبیم هی میدم غذا بخوری و بزرگ شی و هی بزرگتر ببینمت
بیا هی اونو لوس کن آخرش همین میشه دیگه
من زیر اب زنیم حرف نداره
حیف پول مول نداری وگرنه میبردمت محضر همه ارثتو به اسم خودم میکردم
بیا و بچه بزرگ کن!
میگن بزرگترین فرقی که بچه ها با والدین دارن اینه که پدر و مادر انتظار بزرگ شدن بچه هاشونو میکشن و بچه ها انتظار مرگشون رو!!!
دیگه به زنش که نمیتونه زبون درازی کنه
راست میگی حواسم نبود از اون ززززها هست
گل گفتی دخمل
میدونه به روش نمیاره
آره عزیزم از بس مردها غدن
غد نه. خر. از بس خرن
عااااااااااااااااااااااااااشقتم مریمی ....گل گفتی
بوس بهتون
باورکن دلم برات ضعف میره بووووووووووووس