یکی نیست ب این رضا بگه ب روح اعتقاد دارهاما عمه ک خیلی داره
میگید چرا ؟؟؟عاخه لب تاب همایونی و برداشته رفته مسافرت منم ک حساااااااااااااااااااس
تا دلتون بخواد بهش بد و بیراه گفتم توی وبشم نوشتم هر چی میخوای ببر لب تاب و با خودت نبر
دیگه غصه از این بیشتر میخوای چی باشه این چند روز با نوت بوک میومدم نت برام خیلی سخته
مدتهاست
در دعاهایم
در آرزوهایم
اثری از من نیست
حتی در گذر روزهایم
خبری از من نیست
همه ی روزگارم تویی
و باز هم
هرچه میخواهم تویی...
.
پیری میگفت . اگه میخواهی همیشه جوان بمانی دردهای دلتو فقط به کسی بگو که دوسش داری و دوست داره. گفتم پس چرا خودت جوان نموندی ؟ پیر آهی کشید و گفت . دوسش داشتم .. اما دوسم نداشت
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم
فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت،
معلوم شد که لطافتم پایین آمده!
زمانی که دمای بدنم را سنجید،
دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین
گذرگاه عشق نیاز دارم
تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم،
چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم
و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و
چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،
چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم،
معلوم شد که مدتی است صدای خدا را آنگاه
که در طول روز با من سخن میگوید نمی شنوم...!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به
من مشاوره رایگان داد،
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی که در کلمات
راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری
و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.
و زمانی که به بستر می روم دو عدد
قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند :
رنگین کمانی به ازای هر طوفان،
لبخندی به ازای هر اشک،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا.
جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من "آنچه هستم" را
با " آنچه باید باشم " اشتباه می کنم،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،
در حالیکه آنچه هستم نباید باشم ...
دل تنگــ کودکـــی ام…
یـــــادش بخیــــــر…
قـــهر می کردیـــــــــم تا قیامتـــــــ….
ولحظه ای بــعد قیـــــــــــامتــ می شــــد…..
من از هجوم
این خواب های خط خطی
در متن شب می ترسم ...
کابوسم را به حقیقت پیوند نده .
این روزها و شب ها که در بیشترتر در جهان واقعی قرار گرفته ای و دنیای مجازی را در حال فراموش نمودن ایستاده ای و. . .
بیاید سراپا مجذوب زندگی شوید .
دگرگونیش را ،
رنگش را و
حرکانش را دوست بدارید .
این که می توانید با هم حرف بزنید ،
بشنوید ،
قدم بز نید ،
از موسیقی برخوردار باشید
و . . . و . . . و . . .
همه و همه را معجزه از طرف عشق مطلق معادل خدا بدانید .
ما را هم دعا کنید .
دریاچه دل پاک و نجیبی دارد
بنگر که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها می کوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد
هنگامه و شادی جان امروز برام خواستگار اومده بود
مامانم ردش کرد عاخه چرا نظر من و نمیپرسن
ایشالا ی کم دیگه بزرگ بشی ازت نظر میپرسن وقتی ک وقت شوهر دادنت بشه
تعداد
صورت مسأله را تغییر نمی دهد
حدس بزن
چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم
چند بار شنیده ایم و
باورمان نشده است
چند بار ؟
پدرم می گفت :
پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را
یک بار هم به زبان نیاورد
مادر بزرگ ات اما
یک قرن با او عاشقی کرد
ﺧﺪﺍﯾــــــــــــــــــــــــﺎ ...
ﮔـــــــــــﺮﯾــــــــــﺴﺘــــﻢ
ﺑـــــــــــــــﺮﺍﯼ ﺍﻭ ...
ﺍﺯ ﺗـــــــــــــﻪ ﺩﻝ !
ﺍﻣــﺎ ...
ﺑــــــــــــــــــــــﺎﻭﺭﻡ ﻧﮑﺮﺩ !
ﺗــــﻮ ﺑــــــــــــــــﺎﻭﺭﻡ ﮐﻦ ...
ﺧــــــــــﺪﺍﯾــــــــﺎ ...
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤـــــــــــــﺶ ...
ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﻓﻘﻂ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻪ ﺑﺪ که با او همه چیز خوب است
ﺣﺘـــــﯽ ﺍﮔﺮ ندانسته ﺑﺪﻯ ﮐــــــــﺭﺩ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤــــــــــــﺶ !...
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮔﺬﺷــــــــــــﺖ ..
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ مـن فقط ﺑﺎ ﺍﻭ ﺷﺎﺩﻡ
بگو ﺑـــــــــﻤـــــــــاند!!!
بخواه ﺑــــــــــــــــاشد!!!
ﮔــﺬﺷﺘـــــــــــﻪﻣﻬــــــــﻢ ﻧﯿـــﺴﺖ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤش خدایا ...
خـــــدایا می شنوی
اگـر تو بخواهی همه چیز حل می شـود
همـــــه چیـــــز ...
بخـواه،من او را دوسـت دارم می شنوی؟
سلام عزیزم خوبی ایا
سلام

شکر خوبم شما چطورید
چرا جواب نمیدی خو ببین جطوری دارم گریه میکنم از دست مامانم

این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود . . .!!!
موهایت را
هر کسی می تواند ببافد
اما
روزی خواهی فهمید
دیگر
هیچکس مثل من
با موهایت
شعر نخواهد بافت
اینم کاملا اول شدم و دوم
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
در دل من چیزی است ،
مثل یک بیشه نور،
مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم ،
که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت ،
بروم تا سر کوه ،
دورها آوایی است ،
که مرا می خواند.
" سهراب سپهری "
بابا یکی بیاد پا در میونی کنه مامانم شووورررم بده از این درس خوندن
راحت بشم 
ای تو روحت با این شووووور کزدنت ب محمدحسین میگم بیاد بگیرتت
تنبلم خودتونی خوب درسها خیلی سخته
منم ک اهل درس نیستم
تج عزیزم منم تنبل بودم ک زود ب عباس کچل دادنم
سادگی را هرجا یافتی ...
همانجا بمان...
پشیمان نمی شوی...
رنگش سبز است...
گوشه ای دنج
کلبه ای کاه گلی
چند تکه هیزم برای گرم شدن
سکوت و چند روز فراموشی...
کودکی بازی شیرینی بود
کودکی سیبی بود
بر سر شاخه احساس وجود
کودکی سرخ گلی بود در آن سوی بهار
کودکی بوته سرسبزی بود
رسته در باغچه رویاها
کودکی خواندن شیوای قناری ها بود
کودکی چلچله ای بود پر از شوق سفر
کودکی شیطنت ماهی سرخی بود در حوض حیات
کودکی بوسه نوشینی بود
که من از لب های شیدایی دزدیدم
کودکی خوشه انگوری بود
که من از تاک رفاقت چیدم
کودکی حرف قشنگی بود در جمله عمر
کودکی بیت لطیفی بود در شعر امید
کودکی نغمه زیبای شکوفایی بود
کودکی پاکی سرچشمه بیداری بود
کودکی بازی پروانه دل بود در آبی عطش
کودکی رقص گل نیلوفر بود در آب
کودکی تابش پرتوهای ایمان بود
کودکی خنده شفاف دلی شادان بود
کودکی وصلت جادویی شب با مهتاب
کودکی اوج هماغوشی بیداری و خواب
کودکی رقص گل قاصدکی بود پر از شور و شتاب
کودکی زمزمه ای دلکش و جان پرور بود
کودکی نرمی لالایی یک مادر بود
یاد آن دوره شیرین ز کف رفته به خیر!
یاد آن کودک در خاطره ها خفته به خیر
خطش را عوض کرد...!
من ماندم و * دوستت دارم * هایی که :
هیچ وقت تحویل داده نشد!
چرا ثبت نمیشد کامنتام
حتما با ملیکا باهم نظر مینوشتید
تو تنهاییت را "شعر"میکنی
من "دود"
دیگری "سکوت"
وشاید ...دختری در سرزمینم رو بر گرداند و با گوشه روسری اشکهایش را پاک کند !!!...
تنهایی تو کجا و تنهایی او کجا....
باز هم بگویید یک برابر یک است...
من باید برم حالا ک نیستی خدا حافظ
روز خووووووووووووووش
سلام ابجی خوبی






ایناهم وتس تو
ممنون عزیزم من ک خیلی کیف کردم بوست کردم


آخ آخ آخ....
دوست دارمش از بند تا بلند.
از دست تا دعا.
از صبر تا خدا.
حتی اگر همه بگویند: از آن من نیست
به مردم این شهر نگویید: غلامتم، نوکرتم.
ساده اند، باور می کنند، تو را می فروشند!
ﻧﻪ ﻧﻤﯿــــﺪﺍﻧﯽ !


ﻫﯿــﭻ ﮐﺲ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧــــﺪ
ﭘﺸﺘــــ ﺍﯾـﻦ ﭼﻬــــﺮﻩ ﯼ ﺁﺭﺍﻡ ، ﺩﺭ ﺩﻟـﻢ ﭼــﻪ ﻣـﯽ ﮔـﺬﺭﺩ !
ﻧﻪ ﻧﻤﯿـﺪﺍﻧـﯽ !
ﻫﯿــﭻ ﮐـــﺲ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻇــﺎﻫــﺮ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ . . . !