دیدگانت از همیشه شادتر،شهرقلبت زنده وابادتر،غصه هایت دم به دم ای مهربان ،درگذرگاه زمان بربادتر.
دربساط می پرستان حیله ونیرنگ نیست،سینه راپرکردن ازجام حقیقت ننگ نیست،پبکراین راچیزی نسازد جزصفا،عاقبت از ادمی چیزی نماندجزوفا.
یاد دارم درغروب سردسرد ،میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد.
داد میزد کهنه قالی میخرم ،دسته دوم جنس عالی میخرم .
کاسه وظرف سفالی میخرم،گرنداری کوزه خالی میخرم.
اشک در چشمان بابا حلقه بست،عاقبت اهی کشیدبغضش شکست.
اول ماه است ونان در سفره نیست،ای خدا شکرت ولی این زندگیست.
بوی نان تازه هوشش برده بود،اتفاقا مادرم هم روزه بود .
خواهرم بی روسری بیرون پرید،گفت :اقا سفره خالی میخرید.
وقتی به دنیا اومدی تمام آرزوهام براورده شد چون من از خدا یه دختر خوشگل و شیرین زبون میخواستم مثه تو پدرسوخته. اسم نوه گلم رو ستاره گذاشتیم و به نظر خودم مثه ستاره هایه آسمون خوشگله. نیم متر قد داشت شیش متر و نیم زبون مادر سوخته رو!! وقتی به صحبت افتادنمکش بیشتر شد و امسال هم مدرسه میره. دیگه برا خودش خانمی شده چه زود گذشت بزرگ شد...و مثل مامانیش عاشق کیف وکفش و زبون درازیه. شیطنت ازسروپاش میریزه....راستی خیلی آدم فروشه با اینکه محبت زیادی من بهش می کنم اما سر یه سوت منو به پدر و مادرش میفروشه ایییییی نامرد........آددددددم فرووووووش