شعر

برای اینکه پا تا سر، بگیرم باز بویت را

 

به خود پیچیده ام محکم، تمام شب پتویت را

 

اگرچه جای تو خالیست اما در هوای تو

 

به جای تو درآغوشم گرفتم آرزویت را

 

نمی خواهم خرافاتی شوم ،طاقت نمی آرم

 

بسوزانم برای دیدن تو، تار مویت را!

 

خدا داند به پایِ قافیه...هرگز! چه می دانم

 

هوس کردم ببوسم بارها زیر گلویت را!

 

تو را در خواب می بینم که با من...، آه می ترسم!

 

مبادا حرف بیجایی...! مبادا آبرویت را...!


..................................


اینم ربوده شده از وبلاگ شاعرانه با عشق

شعر محسن علی بیگی

 زیبا ترین لبخند (تصویر متحرک) -www.jazzaab.ir

عاقا محسن همسایه ک یادتون هست

دیروز توی کوچه دیدمش یادم افتاد چند وقته از شعر هاش پست نزدم


اینم ی شعر انتخابی از کتاب ماه بر کوهان



گشا چشمان خود را ای سیه مژگان سنگین دل


دلم در واپس آن سایه ها گردیده زندانی


لبت بسیار بر احوال من خندید می دانم


نگاهم چند بر یاد تو گریان است می دانی؟


کبوتر های چشمانم ز دامت دانه می جویند


طریق صید این باشد ک دام و دانه بفشانی


رها کن دام گیسو را که این مرغان دلجو را


نباشد دانه ای خوش تر ز خال روی پیشانی