شمع دانی دم مرگ به پروانه چه گفت:گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی.....
سوخت پروانه ولی خوب جوابش بداد، گفت:
طولی نکشد تو نیز خاموش شوی......
در وطن مثل غریبانم نمی دانم چرا؟
روز و شب سردر گریبانم نمی دانم چرا؟
هر که را از روی دل جانم فدایش می کنم
مثل عقرب میزند نیشم نمی دانم چرا؟