ستاره


وقتی به دنیا اومدی تمام آرزوهام براورده شد چون من از خدا یه دختر خوشگل و شیرین زبون میخواستم مثه تو پدرسوخته. اسم نوه گلم رو ستاره گذاشتیم و به نظر خودم مثه ستاره هایه آسمون خوشگله. نیم متر قد داشت شیش متر و نیم زبون مادر سوخته رو!! وقتی به صحبت افتادنمکش بیشتر شد و امسال هم مدرسه میره. دیگه برا خودش خانمی شده چه زود گذشت بزرگ شد...و مثل مامانیش عاشق کیف وکفش و زبون درازیه. شیطنت ازسروپاش میریزه....راستی خیلی آدم فروشه با اینکه محبت زیادی من بهش می کنم اما سر یه سوت منو به پدر و مادرش میفروشه ایییییی نامرد........آددددددم فرووووووش




دلنوشته

باد با چراغ خاموش کاری ندارد،اگر درسختی هستی بدان که روشنی.


خودرابه سر نوشت بسپاروایمان داشته باش دلهای پاک تقدیری زیبا دارند.


خداهمان است که من میخواهم ،کاش من هم همان بودم که او می خواست.


خوشبختی ان است که خداوند انقدر تو راعزیز کند که وجودت ارامش بخش دیگری باشد.


ذره ای از امیدت رابه نیمی ازوجودم میخرم چراکه ناامیدی هستی ام رامیگیرد.


کسی هرگز نمیداند چه سازی می زند فردا...چه میدانی توازامروز،چه میدانم من از فردا...همین یک لحظه رادریاب که فردامیشویم تنها...


نازنین غصه نخور،قصه نویس توخداست ،نارفیقندهمه تنها رفیق تو خداست.


اگه دوستم اجازه بده شعر زیبایی در باره زندگی گفته تو  وبلاگم میزارم.