ایران من

روسریت را درست ببند
لباسهایت پوشیده باشد
آرایش نکن
حتی اگر راه دارد زیبا هم نباش
دخترک پنهان کن خویش را
این جا ایران است
...در دانشگاه هزاران خواستگار داری دخترک
اما تنها خواستار یک شبند
در خیابان هزاران راننده ی شخصی داری
اما مقصد همه مکان خالیست و بس
کمی نگاه کن؟؟؟
در میان دوستانت برادرها داری
باور میکنی؟؟؟
روی خوش نشان بده تا ببینی
این برادران چگونه هم خوابت خواهند بود
دخترک کمی راحت بگیری تمام نمراتت هم 20 میشود
اگر آن دوست همخواب مثل برادر بود
استاد هم میشود پدر
دخترک روز به روز میترسی
آزرده خاطر میشوی
کمی که فکر کنی
لرزه بر تنت مینشیند
دخترک این جا چشمها گرسنه تر از معده ها هستند
سیرآب شدن برای چشم ها خیالی باطل است
از دید مردم اینجا
اگر زشت باشی هرزه ای
اگر زیبا فاحشه
اگر اجتماعی برخورد کنی
میگویند خراب است و
اگر سرد باشی
میگویند قیمتش بالاست
دخترک اینجا زن بودن دل شیر میخواهد
اینجا باید مرد باشی تا بخواهی زن باشی
زن بودن یعنی زیبا بودن
زیبا حرف زدن
زیبا نگاه کردن
زیبا خندیدن
زیبا محبت کردن
و
زیبا وفادار ماندن

ذهن آزرده ات پر است از
صدای بوق و سوت و تکه کلام ها و نگاه های هوس ناک
پر است از ترس از خانه بیرون آمدن
ترس از اعتماد و تکیه به یک مرد
زن که باشی
اینجا که باشی
فکرت میشود همین ها
اینجا کشور من است
همان کشوری که دینش اسلام است
همان که مردمش در امنیت کامل هستند
همان کشور که نامش ایران است
آری اینجا ایران من است
ایجا....
ایجا همان ویران من است

شعر3

من نمی گویم که خاموشم مکن

من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که بامن یار باش

من نمی گویم مرا غمخوار باش

من نمی گویم ،دگر گفتن بس است

گفتن اما هیچ ،نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین شادباش

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آی در شهر شما یاری نبود

قصه هایم را خریداری نبود

وای رسم شهرتان بیداد بود

شهرتان از خون ما آباد بود

از درو دیوارتان خون می چکید

خون من فرهاد ،مجنون می چکید


این سه تا شعر دنبال هم بخونید تا کامل بشه