دل نوشته یه مادر


وای چقدر جای رضا دیشب خالی بود... بچه ام بوخودا


آخه بچه ام افسردگی گرفته از بس نرفته مسافرت الان اصفهان تشریف دارن


بچه ام اگه بود یه دستش به موبایلش و یه دستش روی کامپیوتر داشت تند تند مینوشت ...


و هی میخندید .. از اون لبخند های ژکوند...


من که نه همه موندن این چه جور هم تایپ میکنه هم اس میده و نگاه هم روی صفحه نمیکنه..

تازه چی حمیدم دیشب نبود اینم بوخودا


پس من کی را اذیت کنم شما بگید اینم والا بوخودا


ایشالا زودتر بیان


نشنیدی که دلم گفت بمان ، ایست نرو


بخدا وقت خدا حافظی ات نیست ، نرو


نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست


گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست؟ نرو
نظرات 36 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:25 ب.ظ

سلام هنگامه خانوم.
اوولین باره به وبتون سرمیزنم
شما به نظر هم جالبید هم بامزه.

سلام به روی ماهت

ممنون عزیزم ...الهی قربون اون خجالت کشیدنت بره نونت

تو اصن بیا خونمون جلوی عباس کچل از تعریف کن

شوهرجان چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:28 ب.ظ http://pws.blogsky.com

عالی بود مادرجان... همین و ختم کلام

مادرم خودتی مامی من جووووونم

خوب درسته بچه دارم اما ........

وای چه اسم با معنایی داری پست قبلی حرف شما بود عزیزم

عسل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:36 ب.ظ http://rozegar65.blogfa.com/

دیگه ایشالا با گز میاد این دفعه

دوستش برامون گز آورده ..

گز نمیخوام خودشو میخوام

الان ژله درست کردم کسی نیست هی داد بزنم بگم

نخور مث گاو شدی پسر عین مامانت

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:50 ب.ظ

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخخخخیییییییییییییییییی

اااااااااااااای جوووووووووووووووووونم

با یه آدرس بیا که منم بیام مهمونی خونه تون

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:52 ب.ظ

هنگامه جون من اصفهانم میخاین آدرس بدین من برم به پسریتون سر بزنم نگرانش نشین ؟؟
نونه دیگه

اگه آدرس بلد بودم میدادم حتما

دیگه اصن نگرانش نبودم چون چادر نبرده

نون چه نونی

نونش خیلی کت و کلفته نون سفارشی سفارشی

عسل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:56 ب.ظ http://rozegar65.blogfa.com/

خب اینطوری تعریف میکنین نمیین ما هم دلمون میخاد پسمل داشته باشیم

ایشالا به موقعش

منم دلم میخواد هم سال شما باشم این به اون در

عسل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:01 ب.ظ http://rozegar65.blogfa.com/

خب اینم حرفیه

من هم همین و میگم

جوووووووونی کجایی که یادش بخیر

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:03 ب.ظ

نگران نباشین اصفانیا مهمون نوازن نمیزارن به پسریتون بد بزگره

این که بععععععععععله مخصوصا آرشید ...

میدونم توی چادر نمیزاردش

که آجر بزارن زیرش....

عسل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:10 ب.ظ http://rozegar65.blogfa.com/

برای اولین میخوام بگم طفلک رضا بابت اون قضیه چادر. گناه داره
بعدشم شما که اول جوونیتونه

خوب نیست اذیتش کنم دلم بهونش و میگیره

ممنون شما هم تشریف بیارید جلوی عباس کچل ازم تعریف کنید

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:11 ب.ظ

این یعنی چه ؟؟؟؟؟

گل مراد نمیفهمه

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:21 ب.ظ

آخی حتما تو کوچه چادر زده بوده طفلک..

نه کنار خیابون ..

عسل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:24 ب.ظ http://rozegar65.blogfa.com/

نمیدونم چرا چشمام درد میکنه. ببخشید من برم دیگه صفحه رو نمیبینم

بخاطر ترجمه کردنه حتما چون چشم میندازی روی صفحه

اگه اذیت میشی دخملم نرو یه وقت دیگه

ببخشید

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:27 ب.ظ

آهان پس شانس اورده فقط اجر بوده
اینج فقط 2 تا پارک مخصوص چادر زدن هست که انقدر دوره که کلا باید قید چادرا زد

نه این دفعه خیالم راحته هم شما هستی وهم دوستش

چادر نمیزنه

عسل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:29 ب.ظ http://rozegar65.blogfa.com/

الان کامنتتونو خوندم. ببخشید الان میرم میگردم

ااااااای جووووونم شیطون

بووووووووووس

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:31 ب.ظ

شرمنده ما خونه نیستیم

عه عه شما اصفهانیها اینطوری مهمون نوازید نشد دیگه

یونس چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:35 ب.ظ http://guardian.blogsky.com

به به...مهسا خانوم هم پاش اینجا وا شده...
هنگامه جون خوب تحویلش بگیر دوست ماست ها
***
راستی اگه خواست نون هم بده بهش...

به به مهسا خانوم خیلی وقته پاش اینجا وا شده یونس جان

خودم تحویلش میگیرم آخه دو تا پسر دارم

نونم بهش میدم الانم که نون خشکی اومده

عسل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:37 ب.ظ http://rozegar65.blogfa.com/

فرستادم براتون. بووووس

ممنون دیدم عسل بانو دخملی

بازم ببخشید

بووووووووووووووس


حالا که لباسهات تنته یه سر به آجی ناهیدم بزن

شوخی کردم میل خودته

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:38 ب.ظ

نونتون بربریه اگه لواش بود یه چیزی بازم خرجش کمتر میشد
میدونین دیگه اقتصادیو این حرفا

بربری چیه برو بالا

بزرگ بزرگ به این بزرگی

ماشالا ماشالا بهش بگم مادر

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:46 ب.ظ

من نون نمیخااااااااام

چرررررررررررررااااااااا؟؟؟

مگه میشه الان یونس به این خوبی

تازه نبودی اومد اینجا چقدر شلوغ کرد هی گفت نون خشکی و نون داغ و

ببین حمید رضا هم داره تنوری میشه

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:49 ب.ظ

به به اقا یونس همساده

عه عه تو یونس را از کجا میشناسی

مثلا

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:59 ب.ظ

دیگه دیگه
شوخی کردم یونس کیه؟

هیچکی نبود

یعنی اول یکی بود بعد هیچکس نبود

یا اول هیچکس نبود بعد بود ...

من که قاطی کردم تو چی؟؟؟

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 02:01 ب.ظ

هینگامه تپلییه شوهریت خیلی خوش گذشت
بازم میام
باای

تپل اونم چه تپلی

یه توپ دارم قل قلیه

باشه بازم بیا

خوشحال شدم تو هم خیلی با حالی



باااااااااااااااااای

مهسا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

منم بووووووووووووووس


قرفون اون محبتت

مانا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.mana99.blogfa.com

سلام به روی ماهت
دو چشمون سیاهت(سیاهه؟؟؟)

سلام سلام به روی ماهه خودتت


چشای من متاسفانه سیاه نیست

نازی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 02:36 ب.ظ

رضا افسردگی نگیره!!!!!!!

اره نازی خیلی نرانشم میترسم بچم یههههههههووووویی مریض بشه

پری وش چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 03:38 ب.ظ http://nymphlike.blogsky.com

سلام

ممنون از شعر زیباتون

سلام

ممنون عزیزکم

neo چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 05:13 ب.ظ http://cruel-life.blogsky.com/

ایشالا ک زودتر میان تا شما حوصلتون سر نره...

ایشالا امشب......

سرباز چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 05:36 ب.ظ http://mylifedays.blogsky.com

جاش خالی نباشه

شهاب چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 08:37 ب.ظ

هـــــــــــــــــی.... نمی دونم چرا مادرا انقدر زود زود دلتنگ پسراشون میشن
-----------
منم الآن دندون پزشکی بودم نیم ساعت دیر شده بود اومدم دیدم مادرم زنگ زده دندون پزشکی که این پسر ما رو چی کار کردین؟!!
--------------
من نمی دونم شما اگه می خواستین مثل مادر موسی مارو بندازین تو نیل چه جوری دلتون میومد

خوب مادرن دیگه کاریش نمیشه کرد...

.......................

حق داره خوب

.........................

ببین شرایط ایجاب کنه آدم مجبور میشه ...

مثلا یه مادر با دست خودش بچه هش را میندازه توی ......

زن براش میگیره

...................

راستی چه گللللی زد خوب تفسیر کردم

خیلی ذوقیده بودم..دست خودم نبود اومدم اونجا و یه جای دیگه

فلفل چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 10:05 ب.ظ http://http:/www.milapila.blogfa.com

گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست؟
قشنگه

ممنون عزیزم

محمد حسین پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 02:38 ق.ظ http://mhmk.ir

مهسا همچی هنگامه هنگامه کردی گفتم از قدیمیای جمعشونی..

تو هم که تازه کاری

آره خواننده خاموشه بیشتر
مهسا کجاست

دوست دخترت اینم

و بدون آدرس ناقلا

محمد حسین پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 02:43 ق.ظ http://mhmk.ir

نه بابا اسه منم خاموش بود امشب روشن شد حسابی غیبتت و کردیم بعدشم با هم تصمیم گرفتیم شرفیاب شیم خدمتتون

پس کوش کجاست نیومده

محمد حسین پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 02:46 ق.ظ http://mhmk.ir

نمیدونم شاید خوابش برد

ایشالا دوست پسرش براش بمیره

محمد حسین پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 02:49 ق.ظ http://mhmk.ir

خدا نکنه بد بخت این دوست پسرا

گناه داره چرا بمیره

چطور تا حالا بهت میگفتم دوست دخترت برات بمیره

خیلیم خوشحال میشدی الان شد بیچاره دوست پسرها

سکوت... جمعه 1 دی 1391 ساعت 12:52 ق.ظ http://sokuot.blogsky.com

سکوت و شادی متضاد نیستنا...
گاهی وقتا باید شادیت در سکوت باشه وگر نه گشت ارشاد میاد گیر میده
پس سکوت در شادی و شادی در سکوت دوست من....
بازم یلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
مبارک...
سکـــــــــــــــــــــــوت سرشار از ناگفته هاست...

گشت ارشاد و بیخیال

سکوت موکوت و بیخیال

بیا وسط قرش بده

یه امشب و من و بیخیال

خوب بید ا

این شعرم به افتخار تو.....

hamidreza جمعه 1 دی 1391 ساعت 04:21 ب.ظ http://labkhand2.blogsky.com

این چی بود بخودا؟

نمیدونم بوخودا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد