بیچارگی شدید



سلام این چند وقت من وب نیومدم بخاطر همین دارم خفه میشم والابوخودا


اول بگم دیشب تا حالا هر چی برای آکادمی گوگوش اس میزنم و به امیر رای بدم چون خراب


خونده میخوام حالشون و بگیرم نمیشه پس گریه شدید شدید..........


بعد هم این که گارگرم نیومده باید خودم دستور بدم خیلی خسته شدم به عباس کچلم جارو


کشید و گردگیری کرد.پسریها هم ظرف و لباس شستن و حمام توالت یکی با من همدردی کنه



خیلی اذیت شدم تو روح این کامله و محبوبه و بقیه ............فک من و نمیکنن چقدر باید با اینها


جرف بزنم تا یه کم کار کنن گریه ی شدیدشدید..........


بعدشم هر کی میخواد عید بره مسافرت ؟کجا را انتخاب میکنه ؟من که با مسافرت عید مخالفم


بخاطر شلوغی ولی کسایی که میخوان برن بگن کجا را انتخاب میکنن به پیشنهاد علی......


تازه نمیدونم چرا آیکون وبم نمیزنه مچبورم خودم بنویسم حالا خودتون به بزرگی خودتون ببخشید

بهانه



امروز یه هدیه ارزشمند از یه دوست گرفتم که خیلی خیلی خوب و دوست داشتنی بود....


یه کتاب شعر که خودش گفته بود و برام به اسم خودم امضاء کرده بود ....


اولین مرتبه که کتابش و باز کردم این شعر اومد و منم فورا آپ کردم هنوز داغ داغه والابوخودا




آن شب که در برابر آیینه دیدمت


لب های تو به آینه میریخت موج غم


آن شب گذشت و من به هوای لبان تو


هر شب لبان آینه را بوسه می زنم




آن شب که چشم های تو سرمست عشق بود


میسوختم ز برق هوس پای تا به سر


دستم نمی رسید فراتر ز ناله ای


تا برکشم ز عشق تو از سینه ام به در




دل از خیال وصل تو آنی نمیگذشت


چشم از نگاه مست تو یک دم جدا نبود


یا ناله ام به گوش خدایی نمی رسید


یا در کتاب عشق تو نام خدا نبود



تا می رسید همچو گلی در دل نسیم


از سایش لبان تو بر هم ترانه ای


می سوخت دل به ناله و در کام خویش داشت


باز از برای سوختن من بهانه ای


                                                             محسن علی بیگی (رها)



اسم کتاب .......ماه بر کوهان