ای روزگار دل شکن ،هر دم مرا سنگی مزن(دکلمه داریوش از معینی کرمان
در بندها بس بندیان، انسان به انسان دیده ام
از حکم بر تا حکم ران، حیوان به حیوان دیده ام
در مکر او در فکر این، در شکر او در ذکر این
از حاجیان تا ناجیان ، شیطان به شیطان دیده ام
دیدی اگر بی خانمان، از هر تباری صد جوان
من پیرهای ناتوان ، دربان به دربان دیده ام
.
.
.
ای روزگار دل شکن ،هر دم مرا سنگی مزن
من سنگها در لقمه نان، دندان به دندان دیده ام
آن کس که شد خصم ستم، نوبت بر او چون زد رقم
تیغ زبانش خون چکان، فرمان به فرمان دیده ام
از خود رجز خوانی مکن، تصویر گردانی مکن
من گردن گردنکشان، رسمان به رسمان دیده ام
در مروه گر جوئی صفا، از کاروان ها شو جدا
من مستی این اشتران، کوهان به کوهان دیده ام
چون از تو برگردد زمان، وای از نگاه دوستان
من صیقل این ناصحان، سوهان به سوهان دیده ام
شرح ستم بس خوانده ام، آتش به آتش مانده ام
من اشک چشم کودکان، دامن به دامان دیده ام
از این کله تا آن کله، فرقی ندارد شیخ و شه
.......................................................دیده ام
ماتم چه گویم زین وطن، کز برگ برگ این چمن
من خون چشم شاعران، دیوان به دیوان دیده ام
چکش به فرق من مزن، ای صبر پولادین من
من ضربت پتک زمان سندان به سندان دیده ام
تکفیر کن تکبیر گو، تزویر کن تزویر جو
من امر و نهی این و آن بهتان به بهتان دیده ام
(دکلمه داریوش از معینی کرمانشاهی)