عاقا محسن همسایه ک یادتون هست
دیروز توی کوچه دیدمش یادم افتاد چند وقته از شعر هاش پست نزدم
اینم ی شعر انتخابی از کتاب ماه بر کوهان
گشا چشمان خود را ای سیه مژگان سنگین دل
دلم در واپس آن سایه ها گردیده زندانی
لبت بسیار بر احوال من خندید می دانم
نگاهم چند بر یاد تو گریان است می دانی؟
کبوتر های چشمانم ز دامت دانه می جویند
طریق صید این باشد ک دام و دانه بفشانی
رها کن دام گیسو را که این مرغان دلجو را
نباشد دانه ای خوش تر ز خال روی پیشانی
من یکی از دوستام معلم بزرگسالانه میگفت خیلی بهم خوش میگذره
این کلاس ها بدرد تو میخوره نیست ک تو خیلی خشنی
مثلا میگفت ی روز داشتم امتحان ازشون میگرفتم .. من و ک نادیده گرفتن تمام
جلوی من تقلب میکردن و هی حرف میزدن .. یکی میگفت اداب و با کدوم د مینویسن
اونی ک دسته داره ..اون یکی میگفت نه بابا دسته نداره فقط نقطه داره
منم میخوام برم معلم اونا بشم چون خنده بازار میشه اونجا