باران دراسمان زیباخودنمایی می کند.برق ان درتاریکی کرانه،مثل الماس می درخشد.قطره هایش لب تشنه ی گلهاراسیراب می کند.وصدای رعد،درنیمه های شب ،مثل اهنگی پرمعنابه گوش میرسد..........
..نوشته ی خودم
اگه ترشی نخورم یه چیزی میشم
شمع دانی دم مرگ به پروانه چه گفت:گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی.....
سوخت پروانه ولی خوب جوابش بداد، گفت:
طولی نکشد تو نیز خاموش شوی......
در وطن مثل غریبانم نمی دانم چرا؟
روز و شب سردر گریبانم نمی دانم چرا؟
هر که را از روی دل جانم فدایش می کنم
مثل عقرب میزند نیشم نمی دانم چرا؟