حکایت

زندگی حکایت مرد یخ فروشی ست که به او گفتند: فروختی؟

گفت: نخریدند اما تمام شد...!



در دنیا جای کافی برای همه هست پس به جای اینکه جای کسی را بگیری جای خودت را پیدا کن[چارلی چاپلین]



زندگی مثل یک دیکته است هی می نویسیم هی پاک می کنیم غافل از اینکه اجل یک دفعه داد می زنه برگه ها بالا وقت تمام شد.

زندگی

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

و دلم بس تنگ است بیخیالی سپر هر درد است

انقدر میخندم باز هم میخندم تا غم از رو برود.


دوستانم همه نابند طلا سیری چند،دردباد از همه شان دور،بلا سیری چند، بی گل روی عزیزان نفسم می گیرد،بی حضور رفقا صلح و صفا سیری چند.


هرکجا هستی باش آسمانت آبی و تمام دلت از غصه دنیا خالی


خود را به سرنوشت بسپار و ایمان داشته باش دلهایه پاک تقدیری زیبا دارند


دلت دریاست میدانم و این زیباست میدانم. در این ایام نورانی دعایم کن که قلبت چشمه جوشان خوبی هاست میدانم.


این دنیا خیلی عجیبه تا مریض نشی واست گل نمیارن تا گریه نکنی نوازشت نمیکنن تا فریاد نکشی به طرفت بر نمیگردن و تا نمیری نمیبخشنت.


زندگی دفتری ،پراز خاطره هاست،یک نفر در دل شب،یک نفر در دل خاک،

یک نفر همدم خوشبختی هاست،یک نفر همسفر سختی هاست،چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد،ما همه همسفر ورهگذریم،آنچه با قیست فقط خوبیهاست.