شعر

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

و این منم

زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک اسمان

و ناتوانی این دستهای سیمانی







زمان گذشت

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

ساعت چهار بار نواخت

امروز روز اول دی ماه است

من راز فصلها را میدانم

و حرف لحظه ها را میفهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک ، خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش





زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

 





در کوچه باد میآمد

در کوچه باد میآمد

و من به جفت گیری گلها میاندیشم

به غنچه هایی با ساقهای لاغر کم خون

و این زمان خسته ی مسلول

و مردی از کنار درختان خیس می گذرد

مردی که رشته های آبی رگهایش

مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش

بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را

تکرار می کنند

-سلام

- سلام

و من به جفت گیری گل ها میاندیشم




فروغ فرخزاد

ازدواج قسمت اول

تا به حال به ازدواج فک کردین؟؟؟


خو بزارین یکم از ازدواج خودم بگم تا درس  عبرتی باشد برای آیندگان


من13سال و...(.نه بزاربگم14 که احساس بزرگ شدن داشته باشم)بودم که عباس کچل که البته اونموقع مو داشت به خواستگاری من اومد.. تحقیق و بقیه کارهاش بی خیال اصل و بچسب.


ما که دیدیم دیگه ایندفعه داره جدی میشه قند تو دلمون آب میشد هی غش و ضعف میرفت

هی تا صبح خواب عروس شدن میدیم  و هی ازاینکه میتونم آرایش کنم توی دلمون یه چیزی ول میخورد که نگو...اولین چیزی که انتخاب کردم یه رژلب قررررررررررررمز بود وای نمیدونی چه کیف میداد که دیگه مداد رنگی قرمزم رو یواشکی روی لبم نمیکشیدم


تا بلاخره از طریق رضایت دادگاه چو ن سنم قانونی نبود عقد شدو من ازدواج کردموای یازم

نمیدونید چقدر ذوقیده بودم هی جلوی آیینه میرفتم خودم رو نگاه میکردم فک میکردم دیگه خیلی بزرگ شدم .....هاااااااا مگه چیه خنده نداره

بجون شوهرمان دعا میکردم که اومده منو گرفته

ویه دونه محض رضای خدا عکس که دهنم بسته باشه و نخندیده باشم ندارم همه عکسها لبها تا بنا گوش بازه آخه خیلی ذوق کرده بودم