بازم ستاره

ستاره باززززززززززززززززززززم ستاره


هر وقت میخاد بره بیرون باید خیلی مرتب باشه و همیشه لباسهای کوتاه تنش میکنیم


و موهای درست کرده و پاهای لخت..بازم


سوار تاکسی که میشدن به قول خودش آقا رانندها بهش میگفتن ناز نازی ، خوشگلی، عسلی،


گوگوری مگوری و از این حرفا


امروز اومدنه خونمون با چادر نماز و تیپ اسپرت ....که اقا راننده در جواب سلام ستاره بهش میگه سلام خواهرممامانش از خنده روده بر شده بود .......


ببین چه قدر طرز لباس پوشیدن روی مردم تاثیر میزاره چه شیخی جواب داده



راستی آرمین ستاره گفته اگه آرمین یه خرگوش و یه موش داشته باشه زنت میشه ...



باید موشش هم لباس داشته باشهمث موشهای سیندرلا و تو هم لابد بایدشازده باشی

شعر

مرگ من روزی فرا خواهد رسید :

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبارآلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید:

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ی زامروزها، دیروزها

 

دیدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد

 

می خزند آرام روی دفترم

دستهایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله می زد خون شعر

 

خاک می خواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل بروی گور غمناکم نهند

 

بعد من ناگه به یکسو می روند

پرده های تیرهء دنیای من

چشمهای ناشناسی می خزند

روی کاغذها و دفترهای من

 

در اتاق کوچکم پا می نهد

بعد من، با یاد من بیگانه ای

در بر آئینه می ماند بجای

تارموئی، نقش دستی، شانه ای

 

می رهم از خویش و می مانم ز خویش

هر چه بر جا مانده ویران می شود

روح من چون بادبان قایقی

در افقها دور و پیدا می شود

 

می شتابند از پی هم بی شکیب

روزها و هفته ها و ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای

خیره می ماند بچشم راهها

 

لیک دیگر پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگیر خاک!

بی تو، دور از ضربه های قلب تو

قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

 

بعدها نام مرا باران و باد

نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ



فروغ فروخزاد