شعر طنز

هفت سین خانمها


خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن :
کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن !
ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل !
خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال !
هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو
غیـــــــر خرج عیـــــد و ... غیــــر از رختِ نو
"سین" یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید
تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد
"سین" دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن
تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن !
"سین" سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ
دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ
"سین" چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ
تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ !
"سین" پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن !
تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن !
....
آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد
رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد !
گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !!
من دو "سین" کم دارم ، ای نیکـو خصال !
....

گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم
با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !!
"سین" ششم ، سنگ قبـــری بهر من !
تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن !
"سین" هفتم ، سوره ی الحمد خوان ...

بعد مرگم بهر ،شو ی بی زبان.....


دکتر

دیروز نوبت دکترم بود البته یکی از دکترهام


صبح که داشتم آماده میشدم (بزارید یه سر به غذام بزنم برمیگردم مینویسم )


بله داشتم میگفتم میخواستم کفش انتخاب کنم که یهوووووووووووووویی چشم به چکمه هایی که


سال 82 از مکه آورده بودم  افتاد همه ی کفش های پاشنه دارم را بیرون دادم بجز این دلم نیومد حتی


به دخترم سارا بدم


ببخشید خوب دیگه چون ساده و خوش فرم بود هیچ موقع از مد نمیفته حااااالا.....


از وقتی هم خریدم هنوز نتونسته بودم به پام کنم چون مریض بودم



اما دیروز هم به پام رفت و هم تونستم باهاش چند قدم راه برم البته نپوشیدم برم چون


باهاش میخوردم زمین دوباره بالای سرم می ایستادن توپولو ام توپولو برام میخوندن


نمیدونید چقدر خوشحال شدم ....چقدر جیغ کشیدم بدون اینکه فک کنم همسایه ها چی میکن


هر چی میخوان بگن والا بوخودا خوب خیلی ذوقیده بودم به خاطر راه رفتنم


وفتی هم رفتم دکتر بهش گفتم و گفتم اگه صبح پهلوم بودی به قول ستاره دوتا بوس سفت 


ازت میکردم اونم یهویی زد زیر خنده ..خنده که نه قهقهه آخه به این زودی نمی خنده



قیافه شوهریم دیروز شنگول شنگول بودم و دردهام را بهش نگفتم دورش زدم البته اون


فهمید اما بروی خودش نیاورد خیلی تیزه تو کارش نمیشه سرش کلاه گذاشت..