عشق

در گلستانی به هنگام خزان ره گذر،بود یکی تازه جوان.قامتش رعنا،صورتش موزون ،

چهره اش ،چهره اش اما غم زده از درد درون .


نشست و درد دل با چمن آغاز نمود،گفت:آن دلبر بی مهر و وفا ،دوش می گفت به جمع رفقا،


در فلان جشن به دامان چمن هر که خواهد که برقصد با من ،

در دل سنگ کند آماده گلی سرخ و قشنگ.


وای به من ....عاشقم!


بلبلی بر سر شاخه بید حرف جوانک بشنید،

رفت تا بادیه ها پیماید،گل سرخی به کف آرد.شاید،


پاییز بود گل سرخی در آن فصل نبود،

به جز گلبن گلبرگ سفید،هیچ نبود.


به گل گفت:


ای مونس جان یار قشنگ ،گل سرخی زتو خواهم خون رنگ.


گل گفت:


آن چیزی که تو خواهی...آمده ای این همه راه...از واهی،

قیمتش سخت گران خواهد بود.راستش قیمت جان خواهدبود.


بلبلک بود از محنت عاشق آگاه ،   گفت:

برخیز که جان خواهم داد،شرف عشق نشان خواهم داد.


بلبلک داد سینه ی خود به آن خار فشار،

خون دل کرد به آن شاخه نثار،


گل سرخ شد. اما به گمانم ،نامش گل نبود ،

پاره های جگر بلبل بود.....



راستی دنیا چقدر بی وفاست..


دیشب رفتم توی وب خودم به اول اول هاش این شعر را دیدم و اسم


دوستایی که قبلا توی لیست دوستان بودن و حالا نیستن.....


مث دنیای حقیقی شده دلم گرفت بیشتر


شعر

خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن


خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن


خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن


نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است


نوای نی، نوای بی نوایی است
هوای ناله هایش، نینوایی است


نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گل، بیماری سنگ


قلم، تصویر جانگاهی است از دل
علم، تمثیل کوتاهی است از نی


خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد


دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پر سوز


چه رفت آن روز در اندیشه نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟


سری سرمست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری


پر از عشق نیستان سینه او
غم غربت، غم دیرینه او