-
شعر برای یه آدم خاص
یکشنبه 10 دی 1391 14:34
این شعر مخاطب خاص نداره لطفا به خودت تو ن نگیرین ا علاقه ا م به تو خبلی بیشتر شده حالا روزگارم قشنگ تر شده از اون وقت که تو با منی حال من میبینی خودت خیلی بهتر شده علاقه ام به تو خیـــــــــــــــلی بیشتـــــــــــــــــــر شده میدونم نمی تونی درکم کنی ولی این و یادت نره عشق من ممیرم اگه روزی ترکم کنی میخوام لحظه لحظه...
-
مسافرت
شنبه 9 دی 1391 18:02
شما در مسافرت چکار میکنید ....میخوام با ادب بحرفم 1 - مث شوهری بنده فقط در حال پخت و پز یا خوردن میباشید؟ 2-یا مث پسرهای من همش دنبال اللی تللی میباشید؟ 3- یا مث من دنبال بازی و شیطنت میباشید؟ 4- یا مث زن برادرم همیشه خواب میباشید؟ 5- یا در حال گفت و شنود با دوستان و همسفرهای خود میباشید؟ 6- یا دوست دارید مث من همه...
-
عمی عمناک
جمعه 8 دی 1391 04:02
شب سرد است، و من افسرده ( دروغ میگه بوخودا) راه دوری است ، و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم ،تنها،از جاده عبور دور ماندند ز من آدم ها سایه ای از سر دیوار گذست غمی افزود مرا بر غم ها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر ،سحر نزدیک است هر دم این...
-
شعر هایده
چهارشنبه 6 دی 1391 02:03
امروز داشتم با دامادی و دختری و ستاره میرفتم خونه ی مامانم دیدنش خوب بسلامتی از بیمارستان مرخص شد بالن زدن با موفقیت شکر منم خیلی ناراحت اینجوری... دامادی سی دی را روشن کرد بی انصاف منم حســــــــــــــاس یهههههووووووییی هایده خدا بیامرز زد زیر خوندن اینطوری..... بعد من اول اومدم خودم را کنترل کنم مگه شد ......
-
خدا شانس بده
سهشنبه 5 دی 1391 13:36
رفتم توی وب یونس آی آی آی غصه خوردم که نگو الان میبینید دارم از حسودی میمیرم البته این بگم یونس خیلی گل هـــــــــــــــــــــــــا توی کامنت هاش همش قربون صدقه خواهریش میشه همش خواهری مواظب خودت باش ........ خواهری دوست دارم برادر جون..... خواهری دادش دوست داره...... خواهری............. آبجی رویا دادش دوست داره مواظب...
-
شاهین
دوشنبه 4 دی 1391 14:40
ببین محمدحسین وقتی بهت میگم شاهین بهت بر نخوره والا بوخودا فحش نیست الان برات تعریف میکنم شاهین چه جوریه گل مث خودم اولا وقتی من میرم خونه اشون دور تمام دوست دخترهاش خط کشیده میشه یه دفعه هم رفتیم شمال ویلاشون گفت : زن عمو منم جـــــــــــونم زن عمو: من خیلی دلم میخواد این فلاکس آب را روی سر زنداداشت باز کنم اجازه هست...
-
عاشقانه
یکشنبه 3 دی 1391 11:16
شما نطر بدید .... دیروز رفتم خونه ی دوستم دختر خواهرش اومد پهلـــــــوم گفت : خاله من عاشق پسر خاله ام شدم میخوام بهش بگم اما نمیدونم چطور بهش بگم که هم بفهمه و هم فکر بد درباره ام نکنه چطوری بهش بگم.......... منم تمام استعدادم را بکار بردم و گفتم: ایــــــــــــــنطوری یا یا ایـــــــــــــــــــنطوری یا...
-
مامانم
شنبه 2 دی 1391 15:53
مامانم داره میره بیمارستان برای آنژیو دعا لدفن خوب خیلی ترسیده منم که خوب ترس نداره ، البته خودم دفعه اول وقتی میخواستم برم از وفتی که دکتر گفت تا وقتی که من رفتم یکسال و نیم طول کشید نه اینکه بترسم نه از محیط بیمارستان بدم میومد اولین مرتبه....همه چیز بردم و تازه چقدر هم از اونجا هر کی میومد برام میخرید مممممممن...
-
دروغ بزرگ
شنبه 2 دی 1391 03:10
پای سگ پوسید مجنون !! ( اه اه ایش) خلق گفتند این چه بود؟ گفت این سگ گاه گاهی کوی لیلی رفته بود.... تو رو خدا میبینی چقدر مردم بهش آب میکنند دروغه بوخودا من با جنتی اونجا بودیم اما هیچی از این خبرها نبود
-
دوست
پنجشنبه 30 آذر 1391 14:18
رنج را آهسته در لبخند پنهان میکنم تا دلش غمگین نگردد هر کس با ما نشست
-
شعر
چهارشنبه 29 آذر 1391 23:01
مرا چشمیست خون افـشـان ز دست آن کمان ابـرو جهان بـس فـتـنـه خواهد دید از آن چشم و از آن ابـرو غـلام چشـم آن تـرکـم کـه در خـوابِ خـوشِ مـستـی نـگارین گلشنـش روی است و مـُشکیـن سایبان ابـرو هـلالـی شـد تـنـم زیـن غـم کـه بـا طـُغـرای ابـرویـش کـه بـاشـد مـَـه کـه بـنـمـایـد ز طـاق آسـمـــــان ابـرو رقـیـبــان غـافـل و...
-
شعر برای باران
چهارشنبه 29 آذر 1391 13:05
باران یه شعر برای کلاس اولت...چون دیکه بزرگ شدی اومدم در خونتون درو باز نکردی ...دی دین منو دیدی و یه نیم نگا نکردی...دی دین واسه تو هزار و یه نامه نوشتم ..دی دین پس فرستادی و اعتنا نکردی.....دی دین نازنیین یارم کم بده آزارم من همونم که هنوز خیلی دوست دارم ...دی دین این دی دینش اصل کاره یادت نره دی دین... بعد سر کلاس...
-
دل نوشته یه مادر
چهارشنبه 29 آذر 1391 12:02
وای چقدر جای رضا دیشب خالی بود... بچه ام بوخودا آخه بچه ام افسردگی گرفته از بس نرفته مسافرت الان اصفهان تشریف دارن بچه ام اگه بود یه دستش به موبایلش و یه دستش روی کامپیوتر داشت تند تند مینوشت ... و هی میخندید .. از اون لبخند های ژکوند... من که نه همه موندن این چه جور هم تایپ میکنه هم اس میده و نگاه هم روی صفحه...
-
نون
سهشنبه 28 آذر 1391 12:18
دیگه قرار شد صفحه ام روی شعر گیر نکنه اگه بهم کامنت ندید و نگید چقدر بامزه است دیگه دیگه با ایشون طرفید.. یه روز برای پسر برادر شوهریم آش پشت پا بختن آخه بسلامتی اولین نفری بود که توی فامیل داشت میرفت سربازی خوب منم با فامیل شوهری رفتم آش بخوریممممممممممم موقع برگشتن دختر خانمهای قوم شوهری همه گفتن با من برمیگردند...
-
پیر شدم نه نشدم
سهشنبه 28 آذر 1391 00:20
ای زمانه من از این گردش تو سیر شدم.... بس که آزرده شدم خسته و دلگیر شدم.... ای مرگ چرا در آغوش نمیگیری مرا؟ به خیالت که جوانم ؟ به خدا پیر شدم!!! ....................................................................................... واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند خود کار دیگر می کنند...
-
شعر
یکشنبه 26 آذر 1391 21:44
با اجازه از آقای صهبانا این نوشته را از وبشون گپی کر دم گفت هنگام غروب ساحلی با دریا : موجهایت زخمیست ! با چنین خون دلی ... رنج و مرگت حتمیست ! گفت دریا با او با نگاهی مجروح ... موجهایی بی روح ... اشکهایی لرزان با صدایی بی جان : درد من درد فراق ماه است کو نکرد است طلوع درد من "مهتاب" است ... بی نگارم قلبم...
-
رمان
یکشنبه 26 آذر 1391 11:01
مژده مژده مژده وب رمان یه کتاب گذاشته...رمان گندم نوشته مودب پور... البته من ازش خواستم خیلی خمشله .... داستان دوتا پسر شیطونه خیلی با حالند البته برای پسرها بد آموزی داره اونها نخونن... از بس مهدی خالی بندی میکنه اولش باور نکردم .. اما بعدا دیدم راست گفته همون کتابه ...حالا شما هم برید بخونید خیلی خیلی خنده داره
-
شعر
شنبه 25 آذر 1391 16:11
شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ در دستم بگفتم خالقا ،یا رب ،تو فکر کردی که من مستم؟؟ کجایی تو؟؟ چه هستی تو؟؟ چه میخواهی تو از قلبم؟؟ تو از قلبم چه میجویی؟ تو فرعون را خدا کردی تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی سپردی تیغ بر ظالم به مطلومان جفا کردی به آن شیطان خونخوارت تو هم طلم را عطا کردی سپس گفتی: مشو کافر تو فکر کردی که من...
-
شعر یونس
جمعه 24 آذر 1391 20:20
تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام در بیهودگی انتظار پیوستن به تو چه بی صبرانه مانده ام چه خوانا دوریی ات را بر سر در خانه نوشته اند و من در نخواندن آن چه پا فشارانه مانده ام چه بسیار است دو رویی ها، فراموش کردن هاو گسستن ها و من در این هم همه چه صادقانه مانده ام رفیقان همه با نا رفیقی خود رفیقند من هنوز با آنان...
-
گریه
جمعه 24 آذر 1391 20:10
الان شوهریم داشت شیرین کاریهایی که کرده بودم را مرور میکرد با پسریم... رضا یادته مامانت رفته بود دکتر !!!!!! دکتر چرا اینقدر مریضیت پیشرفت کرده ...... نمیدونم.... داروهات را خوردی به موقع... بله ..... شما نگرانی یا استرس نداشتی این چند روزه؟؟؟؟ بله چی شده ؟؟؟/ گفتم دوتا از بستگان نزدیکم فوت کردن قیافه ی دخترم...
-
مولانا
پنجشنبه 23 آذر 1391 10:16
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر...
-
اس از حمید
پنجشنبه 23 آذر 1391 10:03
دور گردنش شال پیچیدند و سرش کلاه گذاشتنو رفتند کسی نفهمید که آدم برفی را همین محبت هاست که آب میکند!!!! اگر با گرگها زندگی میکنی زوزه کشیدن را بیاموز من در روزگاری زندگی میکنم که تنها خدایش از پشت خنجر نمیزند!!!!! یاد کن روزی را که دلت سوخت، نسوزن دلی را که بخاطرت سوخت، با سوختن دل،دلی آرام نخواهد گرفت، فقط آرامش دلی...
-
مسافر
سهشنبه 21 آذر 1391 15:10
وای مژده مژده مژده وای رضا دارد میرود سفر با خیال راحت پای نت آرام بی سرو صدا که نوبت منه مامان چقدر پای نتی .... چرا غذا نپختی من کار دارم نمیتونم ببرمت بیرون تمام شد ... ایشالا سوغاتی یادش نره به سلامتی برگرده آخه پسریم خیلی به سفر احتیاج داشت مارکوپلو چون خیلی وقت بود مسافرت نرفته جون عمه اش دوستت دارم ولی تو...
-
شعر
دوشنبه 20 آذر 1391 01:09
روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم وززمستانی را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست تا به امید ورود تو دهان وا کردم در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق با سرانگشت تو را...
-
شعر ربوده شده
یکشنبه 19 آذر 1391 13:52
بدو بدو شعر دزدی از پسریم دیشب ...نه پریشب ازش کش رفتم اینم یکی دیگه از دوست دخترهاش بهش داده بود منم دهنم قرص قرصه به هچکی نمیگم نه کش رفتن شعر از توی گوشی پسرم نه اینکه کی این شعر را بهش داده.. هی ازم نپرسید این شعر مال کیه چون واقعنی نمیدونم بوخودا فقط دیدم خمشل بود منم ربودم همین الانم شهاب بیاد یه عالمه غلط ازم...
-
شعر
شنبه 18 آذر 1391 18:53
نه زمینم نه سرابم نه برایه دل تو جام شرابم نه گرفتار نه اسیرم نه حقیرم نه فرستاده پیرم نه جهنم نه بهشتم نه چنین است سرنوشتم این سخن را من از امروز نگفتم ننوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم حقیقت نه به رنگ است نه به بو نه به جام است و صبوح نه بهاء هست و نه هو گر به این نقطه رسیدی به تو سربسته و در پرده بگویم که تو...
-
ایخدا
جمعه 17 آذر 1391 11:01
آرزو این را بخوان قصه ی دل خیلی ها هست عزیزکم ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم بعد از آن حادثه در کفر تو جاری نشدم با وجودی که به حکم تو،دلم زخمی شد شاکی از آنکه مرا دوست نداری نشدم ابر را چوب همین سادگیش ویران کرد من که ویران تر از آن ابر بهاری نشدم ای خدا غصه نخور باز همین میمانم من زمین خورده این ضربه کاری نشدم
-
عمو جان2
پنجشنبه 16 آذر 1391 12:44
عمو جان من ... که قبلا درباره اش گفتم و خاطرتان هست... ایشون یه بره داشت که خیلی دوسش داشت ... اسمش پشمک بود...هر جا میرفت اونو میبرد دنبالش .... .یه روز با پسر داییش میخواست بره سینما ..که دید نمیتونه بدون پشمک بره... و از اون طرف حیوون هم توی سینما راه نمیدادن اونم تصمیم گرفت .... پشمک و قنداق کرد و با خودش به عنوان...
-
دوره گرد
پنجشنبه 16 آذر 1391 12:44
یاد دارم درغروب سردسرد ، میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد. داد میزد کهنه قالی میخرم ، دسته دوم جنس عالی میخرم . کاسه وظرف سفالی میخرم، گرندار ی کوزه خالی میخرم. اشک در چشمان بابا حلقه بست، عاقبت اهی کشیدبغضش شکست. اول ماه است و نان در سفره نیست، ای خدا شکرت ولی این زندگیست. بوی نان تازه هوشش برده بود، اتفاقا مادرم هم روزه...
-
عشق
چهارشنبه 15 آذر 1391 09:22
عشق بعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر بدار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی،با باختن هههههعععععیییییی روزگار عشق یعنی ...................