-
پنبه و جیک جیکو
دوشنبه 28 مرداد 1392 15:54
دیشب با عباس کچل رفتیم بیرون جاتون خالی فالوده و بستنی خوردم منم بی جنبه اینطوری قابل توجه کسانی ک با خانم همسایه میرن شهر بازی من و نمیبرند تا عباس کچل رفت سفارش بده من ی ماشین دیدم ک دوتا دختر توش نشستن و دوتا سگ خمشل دستشون بود خدایییش سگها از دخترا خوشگل تر بودندی منم حساس پریدم دم ماشین با هاشون بازی کردم دخترها...
-
شعر
شنبه 26 مرداد 1392 21:27
نظر بگرفتی و بستی ز رخسارم نگاهی هم که در چشمت نمیگنجد نگا ه بی پناهی هم چنان چشمم اسیر باد نمناک بهاران است که در پاییز اشکم نیست رنگ سوز و آهی هم دل زارم نمی جویی نگاهم را نمی خوانی شرارم را نمی بینی قرارم را نخواهی هم صف اندر صف به خونریزی دل بنشسته مژگانی که یارای توانمندیش باشد با سپاهی هم به جمع عاشقانت نیست دل...
-
تولد وبم یادم رفت
جمعه 25 مرداد 1392 21:12
امروز بالاخره ستاره اومد و منم ب مهمونیم ب موقع رسیدم هم خیاطم لباسم و دوخت و هم آرایشگرم موهام و مدل دلخواه درست کرد وای از این بیششتر چی میخوام دیگه هیچ همه چی آرومه والابوخودا عباس کچلم از دست نق نق یا بهتر بگم قار قارم چند ساعتی راحت بود.. مدیون هستی اگه فک کنید من تا از در تالار وارد شدم رقصیدم والابوخودا اصلا و...
-
ستاره
پنجشنبه 24 مرداد 1392 18:36
وای چقدر دلم برای ستاره ی وروجک تنگیده والابوخودا عاخه رفتن مسافرت منم نبریدن مسافرت یکی نیست بهش بگه هر روز زنگ میزنی ک دلم برات ی مورچه شده من ک دیگه از بین میرم چرا با من اینکارو میکنی تازه از همه بدتر فردا باید برم مهمونی خیاطم لباسم و آماده نکرده و آرایشگاه هم ک ایییییییییییش خو دلم نمیخواد برم توی آرایشگاه 3...
-
دل نوشته
چهارشنبه 23 مرداد 1392 21:48
ی گنده لات توی محلمون پیدا شده اسمش سجاده وای نگو و نپرس از هیکل و تیپ و قیافه ک دلم براش ضعف میره وقتی گشاد گشاد و راه میره دستاشم انگار ی هندونه ی بزرگ زیر بغلشه وای دلم براش غش رفت امروز وقتی توی کوچه دیدمش ب عباس کچل گفتم ک چقدر زیبا و تو دل برو هست وای م فذاش مداش بشم عباس کچلم گفت خودت و جمع کن انگار ناموس منی...
-
فال حافظ
سهشنبه 22 مرداد 1392 23:04
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود من دیوانه چو زلف تو رها میکردم هیچ لایق ترم از حلقه ی زنجیر نبود یارب این آینه حسن چه جوهر دارد که در او آه مرا قوت تاثیر نبود سر ز حسرت به در میکده ها بر کردم چون شناسای تو درصومعه یک پیر نبود نازنین تر ز قدت در چمن ناز نرست خوشتر از نقش تو در...
-
دل نوشته هنگامه ای
دوشنبه 21 مرداد 1392 03:33
امشب با حمید رفتم ولگردی خیلی حال داد کلی چرخیدیم و رقصیدیم و خوندم با این صدای ن ک ر ه برگشتنم برای هر چی رفتگر بود سوت زدم اینطوری اما یکی جا گذاشتم خیلی دلم براش سوخت والابوخودا بعدشم اومدم رضا را از پای نت انداحتم کنار چنان چنان خودم و پرت کردم روش ک دیگه داشت دار فانی را وداع میگفت بچه ام خودش با زبون خوش رفت...
-
برید حالش و ببرید
یکشنبه 20 مرداد 1392 13:17
شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان باغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالی وای از دنیا که یار از یار می ترسد غنچه های تشنه از گلزار می ترسند عاشق از آوازه ی دیدار می ترسد پنجه خنیا گران از خار می ترسد شه سوار از جاده ی هموار می ترسد این طبیب...
-
ب من چه....
پنجشنبه 17 مرداد 1392 02:22
رضا .......آقا از این پیراهن یکی بژ بدید رنگ لپهای این...... رضا ......آقا از یکی رنگ سورمه ای بدید ....... حمید ...... ب من از این پیراهن یاسی بدید....... حمید ....آقا از این تی شرت آبی بدید.... حمید و رضا .....آقا یکی یکی هم سفید بهمون بدید.... این کار را خراب میکنه بوخودا خو رنگ و وارنگ میارید خونه وقتی کثیف میشن و...
-
شعر
سهشنبه 15 مرداد 1392 18:00
ای روزگار دل شکن ،هر دم مرا سنگی مزن(دکلمه داریوش از معینی کرمان در بندها بس بندیان، انسان به انسان دیده ام از حکم بر تا حکم ران، حیوان به حیوان دیده ام در مکر او در فکر این، در شکر او در ذکر این از حاجیان تا ناجیان ، شیطان به شیطان دیده ام دیدی اگر بی خانمان، از هر تباری صد جوان من پیرهای ناتوان ، دربان به دربان دیده...
-
در خواستی چادر
یکشنبه 13 مرداد 1392 02:00
سلااااااام دوستان اینم پست درخواستی چادر بهم هی نگید ک چ پسری داری ها ب من مربوط اصن نمیباشد والابوخودا یکی بود یکی نبود ی روز این آقا رضا ی ما گفت افسرده شدم میخوام برم مشهد ولی نمیدونم چرا سر از شاهرود در آورده بود و ی هفته در آنجا اقامت نمودند و عاقبت مجبور ب ترک آن دیار شدند اگه گفتید چرا ؟؟؟ خوب این آقا با دوست...
-
و خدا عشق را آفرید
پنجشنبه 10 مرداد 1392 17:36
و خدا زن و مرد را آفرید.............................................. و خدا عشق را آفرید راستی چقدر دلم میخواد درد دل کنم براتون خیلی بزرگ و شدید و بلند فهمیدید ک چقدریعهنی یعهنی خیلی شدید شدید کاش همه احساس هم و درک میکردیم کاش شادی جووون این سورتمه کشها همه چیز و پول و .... ندونن شاید ی کم احساس بتونه جای همه ی...
-
بازم رضا
چهارشنبه 9 مرداد 1392 02:04
دیشب دوست دختر رضا زنگید رضا تا اومد گوشی و برداره من با ی شیرجه ی عالی پریدم و زود جواب دادم اول بیچاره هول کرد و قطع کرد بعد دوباره زنگید و من جواب دادم اون گفت ک با رضا کار دارم منم گفتم ک نامزدشم خیلی هول کرد و ب توپولوق افتاد ک شما نامزدشی .... رضا زود ازم گرفت ک بیشتر س نشه بعد دوباره خواست ک با من حرف بزنه و من...
-
مژده ب خودم
چهارشنبه 9 مرداد 1392 01:33
امروز ب صورت حمید پسرم نگاه کردم وای نمیدونید چی دیدم سیبیل در آورده بعد از این همه سال عاخه پسرم کم مو هست البته ریش داشت هاااا بعد از بیست و 8 این هشت و خطی خطی کنید سنش و نگم ک فک نکنید عه عه خوب بسنش نگاه نکنید من پیرم هااا من 24 سالمه حالا از سن من بگذریم سیبیل در آورده و دقیقا 28 تا پس هنوز سیبیل نشده دوتا دیگه...
-
امیرالمومنین
یکشنبه 6 مرداد 1392 12:17
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن که...
-
درد دل
پنجشنبه 3 مرداد 1392 12:58
من هر روز صبج بعد از نمازم کنار پنجره ی اتاقم میاستم و بیرون و نگاه میکنم روبروم ک نگاه میکنم کوه خزر نبی هست ک لامپ هاش سوسو میزنه بهم اینطوری ...ی دفعه نذر کردم اگه برآورده بشه میرم ادا میکنم اما نشد ولی حالا میفهمم ک چقدر ب نفع ام بوده ک نشده والابوخودا سمت چپ ک نگاه میکنم از گلهای اطلسی همسایه لذت میبرم سمت راستی...
-
اعتیاد شدید شدید
سهشنبه 1 مرداد 1392 23:52
وای رضا برگشت شکر بوخودا این چند روزه خیلی برام سخت بود فک کنم اعتیادم خیلی سخت شده ببخشید امشب نمیتونم بیام بهتون سر بزنم چون خیلی تاییدی داشتم و مهمونم داشتم ایشالا در اولی فرصت میام خونه ی تک تک تون والابوخودا مرسی ک بهم سر زدید خوشحال هستم شدید شدیدک شما دوستای خوب و دارم همه ی شما را دوست دارم شدید شدید
-
افسردگی رضا
چهارشنبه 26 تیر 1392 09:39
بازم رضا افسردگیش گل کرده ... داره میره سفر منم ک کار دارم همراهیش نمیکنم ... یکی هم ب ستاره قول دادم نرم با داییش . چکار کنم دست خودم نی باهاش رو در واستی دارم داره لب تابم با خودش میبره شرمنده چند روز نمیتونم بیام خونتون الان گریه ی شدید شدید
-
راز ماندن
سهشنبه 25 تیر 1392 02:11
کوه پرسید ز رود ، زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست؟ گفت : در رفتن من کوه پرسید و من؟ گفت : در ماندن تو بلبلی گفت : و من ؟ خنده ای کرد و گفت : در غزلخوانی تو آه از آن ابادی که در آن کوه رود رود ، مرداب شود ، و در آن بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد و نخواند دیگر من و تو بلبل و کوه و رودیم راز ماندن جز در خواندن من...
-
در خواست کمک
شنبه 22 تیر 1392 12:40
ای بابا ی متن قشنگ بهم بدین بابای دوستم مرده خیلی باهاش رو در واستی دارم ی چیزی بگید ک هم قشنگ باشه و هم احساس بی پدری و بهش دست بده بیشتر دلش بسوزه چیه خو منم داره دلم میسوزه بزارید اونم بسوزه والابوخودا هر کار کردم نمیشه آیکون بزارم نمیدونم چرا .... خیلی بده نشد ازش استفاده کنم حالا من نمیدونم چطور احساسم و نشونتون...
-
شعر در خواستی علی
چهارشنبه 19 تیر 1392 17:03
"کمانگیر" مریز آبروی سرازیر ما را به ما بازده نان و انجیر ما را "خدایا اگر دستبند تجمّل" نمی بست دست کمانگیر ما را کسی تا قیامت نمی کرد پیدا از آن گوشه کهکشان تیر ما را "ولی خسته بودیم و یاران همدل به نانی گرفتند شمشیر ما را" ولی خسته بودیم و می برد طوفان تمام شکوه اساطیر ما را طلا را که...
-
عمه ی نیکو کار
دوشنبه 17 تیر 1392 22:53
یکی ار دوستام خیلی مذهبی ادا در میاره مقنعه اش همیشه تا روی ابروش میکشه.... اینطوری ی روز رفته بودند پارک میگفت ی سری پسر اومده بودند میخواستن برقص اند ولی نه با سی دی میتونستن برقصن بخاطر عمو گشت ارشاد نه بلت بودند قابلمه بزنن ک باهاش قر بدن ایشون با مقنعه میره بین پسرها میشینه و شروع میکنه ب زدن قابلمه ک پسرهای...
-
وب گردی بدون ..........
یکشنبه 16 تیر 1392 10:28
وای چکار کنم نمیتونم جلوی خودم و بگیرم دو شب پیش ک اومدم وب و ب همه سر زدم ی کیلو بستنی جلو بود همینطور ک وب بچه ها را میخوندم یهویی دیدم قاشقم داره ب ته ظرف بستنی میخوره ناگهانی متوجه شدم ک تمام بستنی ها را خوردم خیلی خیلی ناراحت شدم الان کاملا مشهوده میبینید ک چرا ی کیلو دیگه بستنی ندارم بقیه وبها را بدون بستنی...
-
شعر داریوش
شنبه 15 تیر 1392 04:34
رو می کنم به آینه رو به خودم داد میزنم. ببین چقدر حقیر شده اوج بلند بودنم...! رو می کنم به آینه من جای آینه میشکنم . رو به خودم داد می زنم این آینست یا که منم..! منو ما کم شده ایم . خسته از هم شده ایم.بنده خاک / خاک ناپاک خالی از معنای ادم شده ایم..! رو می کنم به آینه رو به خودم داد میزنم. ببین چقدر حقیر شده اوج بلند...
-
شعر
چهارشنبه 12 تیر 1392 18:49
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کن گردشـــی در کوچــه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بد بینی خود را شکسـت علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت عشق اسطرلاب اسرار خداست من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها می تپــد دل در شمیــــم...
-
دل نوشته
سهشنبه 11 تیر 1392 01:55
گفت :جبران میکنم، گفتم:کدام را؟؟؟ عمر رفته را؟؟؟ روی شکسته را؟؟؟ دل مرده اما تپیده را؟؟؟ حالا من هیچ!!!!!! جواب این تار موهای سفید را چه میدهی؟؟؟ نگاهی به سرم کرد و گفت: چه پیر شده ای ؟؟؟ گفتم جبران میکنی ؟؟؟ گفت : کدامش را؟؟؟ گریه ی شدید شدید آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاها هاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ ببخشید گریه...
-
شعر
شنبه 8 تیر 1392 22:03
*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•**´`*•.¸¸.*´`*•.¸¸ ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★ زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی، فهم نفهمیدن...
-
نگاه کردن ب شوشو
جمعه 7 تیر 1392 20:46
دوستم دخترش 5 سالشه از وقتی ب دنیا اومده ازش میپرسیم چشای دخترت ب کی رفته ک انقدر سیاهه میگفت ب باباش ... دیروز با دوستام رفتیم خونه شون شوشو دوستم و دیدیم اون دوستم بهش میگه چشای شوشوت ک سبزه تو میگی چشای دخترت مث باباشه .. یهو میگه ببینم مصطفی ببینم رنگ چشات و چ رنگیه . .آقا این و گفتیم بلا گفتیم شوشوی بیچاره گله ک...
-
عاشق این شعر داریوشم
دوشنبه 3 تیر 1392 16:54
آه ای خدایم صدایت میزنم بشنو صدایم شکنجه گاه این دنیاست جایم به جرم زندگی این شد سزایم آه ای خدایم بشنو صدایم مرا بگذار با این ماجرایم نمی پرسم چرا این شد سزایم آه ای خدایم بشنو صدایم گلویم مانده از فریاد و فریاد ندارد کز غم مرگ صدا را به بغض در نفس پیچیده سوگند به گل های به خون غلتیده سوگند به مادر سوگوار جاودانه که...
-
حق انتخاب دارید بگو چی میخوای؟؟؟؟
دوشنبه 3 تیر 1392 02:57
اگه برای سفر بگن هر وسیله ی نقلیه ک میخوای را انتخاب کن شما چه وسیله ای را انتخاب میکردی من خودم اول بگم ک چند ساله حسرتش و میخورم و کسی سوارم نمیکنه والابوخودا من خیلی خیلی دوست دارم سوار موتور سه چرخ( فک کنم اسمش و درست گفته باشم) برم حداقل ی دهات چیه ؟؟؟ مگه چی گفتم ک چشاتون اینطوری شده یا دارید اینطوری میکنید خوب...