-
ای جونم
چهارشنبه 5 مهر 1391 10:05
من دیشب تنها بودم آخه ستاره میره مدرسه شب ها باید زود بخوابه از شبگردی با اونا خبری نیست، رضا و حمیدم که چسبیدن به ماهواره و لب تاب همایونی .....قوم شوهری هم چند روز ازشون خبری نیست .پیش خودمان گفتیم بریم این شوهری رو خام (خانم های با سواد مندونن من چی میگم )کنیم ،هر چه قربون صدقه رفتم افاقه نکرد آخر نشستم پهلو شو...
-
پند
سهشنبه 4 مهر 1391 21:00
از من میشنوید دوستان برید به مریمی سر بزنید الان دانس و پارتی بزن برقصه خیلی با حاله از کامنتاش آدرسشو بردارین آااااااااااااااااای جونم ما که خیلی حال کردیم خدایا منو ببخش برا یکی از دوستان کامنتی گذاشتم که نا شکری توش بود...خودت میدونی بی تقضیرم ماخودمان یه روز با دوستان تخم مرغ پارتی گرفتیم خیلی خوش گذشت
-
آرزو
دوشنبه 3 مهر 1391 23:59
یه روز توی تاکسی نشسته بودم که سه تا جوون باهم حرف میزدن از گفته هاشون معلوم بود که این سوال براشون معما شده بوذ ... میگفتن که چرا دخترها دوست دارن پسر باشن؟منم توی بحث شون شرکت کردم به عنوان یه زن تا جواب اونا رو بدم.... گفتم این آرزو بستگی به سن و سال داره !یکی شون گفت یعنی چی؟گفتم وقتی نسل مونث خیلی جوونن منتظر یه...
-
روزگار
یکشنبه 2 مهر 1391 18:27
در زمستان سرد،کلاغی برای جوجه هایش غذا پیدا نمیکرد و به ناچارگوشت تنش را میکند وبه آنها می داد تا زنده بمانند،زمستان که تمام شد کلاغ مرد .بعد از مرگ مادر ،جوجه هایش گفتند:چه خوب شد مرد خسته شده بودیم از این غذای تکراری! این است واقعیت روزگار..... وقتی این داستان و نوشتم نتونستم بقیه حرفامو بنویسم حالایه کم آروم...
-
شب
یکشنبه 2 مهر 1391 00:56
وقتی پدر خدا بیامورزم زنده بود ،با هم رفته بودیم پارک اونجا مسافرای زیادی اومده بودن و داشتن آماده خوابیدن میشودن من که خیلی دلم می خواست یه شب کنار خیابون بخوابم به پدرم گفتم ،اونم گفت الان درستش میکنم این که کاری نداره و رفت خونه ورختخواب آورد ،گفت :حالا شب کنار خیابون بخواب حسرتت بر بیاد. اون شب یکی از بهترین شبهای...
-
داغ دل
جمعه 31 شهریور 1391 19:18
ااااااااای دلم ،داغ دلم و تازه کردی مریمی امروز تو وب مریمی مطلبی خوندم که دل درد گرفتم،آخه منم از بچگی دلم میخواست یه آبجی داشته باشم تاهر وقت دعوامون میشه موهاشو بگیریم تو مشتمان ودور حیاط بچرخانیم ،یه روز تو خونه ی یکی از آشنا ها دوستم این کارو کرد معلوم بود خیلی کیف کرده منم از اون روز تا حالا دل درد گرفتم...
-
دمت گرم
پنجشنبه 30 شهریور 1391 04:12
هر گاه از شدت تنهایی به سرم هوس اعتمادی دوباره می زند،خنجر خیانتی را که در پشتم فرو رفته در میاورم می بوسمش صیقلی عاشقانه ،اندکی نمک به رویش،نوازشش کرده دوباره بر سر جایش میگزارم از قول من به آن لعنتی بگویید،خیالش تخت ،من دیوانه هنوز به خنجرش وفادارم..... این برداشت و از وبهای دیگر دوستان کردم و خیلی ناراحت شدم ...دم...
-
مولانا
سهشنبه 28 شهریور 1391 20:21
تادر طلب گوهر کانی ،کانی تا در هوس لقمه نانی،نانی این نکته رمز اگر بدانی، دانی هر چیز که در جستن آنی...آنی مولانا بدبختی یعنی یه عمر تلاش کنی شاه بشی بعد بفهمی بی بی دلت ،دلداده ی سربازه!!!!! وای دلم داره برا ستاره پر میزنه از شوقم نتونستم چیزی ننویسم فردا ملوسک داره میره مدرسه ... کلاس اول چه خوب بود زمان من به عقب...
-
عروسی
سهشنبه 28 شهریور 1391 19:29
دیشب با دوستان رفتیم ولگردی ببخشید شب گردی از بس این پسرا گفتن تو دهن منم افتاده،داشتیم به طرف مقصد می رفتیم با ماشین عروس برخورد کردیم ،دنبال شون راه افتادیم ما هم جزیی از اونا شدیم هر کجا میومدن پایین برقصن ما هم می ایستادیم و مرداشروع به رقصیدن می کردن ،دیگه سوت و دست و هورا که بسیار ،تا عروس خانم در منزل رسوندیم...
-
خر
یکشنبه 26 شهریور 1391 23:41
امشب بچه های دادشم با رضا شوخی می کردن که چرا زن نمی گیره ،هی از دوست دختر صحبت کردن بلکه رضا راضی بشه ،گفتن عمه رضا رو خر کنیم زن بگیره ،اول میگفت من گوشام دراز نشده .....بعد گفت که من خر هستم نمیشه خرم کنید یکی گفت باید دو گانه سوزش کنیم حالا چه جوری این کارو بکنیم ..نظر شما چیه ؟خردوگانه سوز چه جوره؟میشه...
-
دسته گل رضا
یکشنبه 26 شهریور 1391 02:52
امشب مهمون داشتیم رضا خیلی بی احساسه..دختر مهمونمون رفت توی اتاق رضا وبا چشم گریان اومد بیرون..ازش پرسیدم چی شده ....جواب نداد ورفت ...خودم چون پشت در بودم می دانستم چی شده فقط از خجالتم خودم و زدم به اون راه حااااااااالااااااااا! مکالمه بین این دو ....با ناز تمام....آقا رضا چشمای من همه میگن خیلی زیباست..نظر شما چیه؟...
-
دل
شنبه 25 شهریور 1391 03:02
کاش عاشق آنقدر تنها نبود کاش دل بستن فقط رویا نبود کاش مجنون دست لیلی می گرفت تا که لیلی در پی صحرا نبود کاش فرهاد قطره ای احساس داشت تا که شیرین این چنین رسوا نبود
-
دل نوشته
شنبه 25 شهریور 1391 02:35
عسلکم دارم باهات شوخی می کنم دخترم ناراحت نشی آخه امشب خیلی حالم گرفته... دنیا خیاط ماهریست دل هیچ کس را برای ما تنگ ندوخت..... چه کسی می گوید:که گرانی شده است؟ دوره ارزانیست....دل ربون ارزان،دل شکستن ارزان،دوستی ارزان است،دشمنیها ارزان،چه شرافت ارزان،تن عریان ارزان،آبروقیمت یک تکه نان،دروغ از همه چیز ارزان تر،قیمت...
-
پند
شنبه 25 شهریور 1391 02:30
این شعر مهسا رو شنیدی برای یه بچه خونده ... خودم بغل می گیرمت .پر میشم از عطر تنت.کاشکی تو هم بفهی که میمیرم از نبودنت.خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم .جای تو گریه می کنم جای تو غصه می خورم.... تا پدرو مادر نشین معنی اینو درک نمی کنید.... من وقتی برادر شوهرم شهید شد مادرش خیلی بی تابی می کرد..من تو دلم گفتم که...
-
شیشه
شنبه 25 شهریور 1391 01:59
شییشه ای می شکند......یک نفر می پرسد ،که چرا شیشه شکست؟ یک نفر می گوید:شاید این رفع بلاست،دیگری می گوید : شیشه پنجره را باد شکست؟ دل من سخت شکست هیچ کس ،هیچ نگفت، غصه ام را نشنید، قلب من ازشیشه ی یک پنجره هم کمتربود ؟
-
دل
شنبه 25 شهریور 1391 01:37
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست آن عزیزت عهدو پیمانت شکست دیدی ای دل در جهان یک یار نیست هیچ کس در زندگی غمخوار نیست دیدی ای دل حرف من بیجا نبود از برای عشق اینجا جا نبود نو بهار عمر را دیدی چه شد؟ زندگی را هیچ فهمیدی چه شد؟ دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که...
-
گرگ
چهارشنبه 22 شهریور 1391 04:28
دانپزشک آخرین دندان گرگ را کشید!نگاهی به صورت گرگ انداخت وپوز خندی زد....گرگ زیر لب گفت بخند! این است عاقبت گرگی که عاشق بره شود.. قصه اصحاب کهف یک شوخیست،اینجااگر یک روز بخوابی تو رااز یادم ببرند... دوستانم را مرور میکنم تا خاموشیم نشان فراموشیم نباشد... معلم برای سفید بودن برگه نقاشی ام مرا تنبیه کردو همه به من...
-
طنز!
چهارشنبه 22 شهریور 1391 03:51
غضنفر شهردار مکه میشه خدا میگه این دیوونه رو عوض کنید ..میگن چرا ؟اومده به من میگه خونت تو طرح باید خرابش کنیم دو روز که ستاره از مسافرت اومده آخه رفته بودن ماه عسل نه اشتباه نکنین ،یکی از دوستاشون اون هفته عروسی شون بود میخواستن برن ماه عسل که دوستان تنهاشون نزاشتن همگی رفتن...اتفاقاً خیلی هم به همشون خوش گذشته بوده...
-
مریمی
سهشنبه 21 شهریور 1391 00:54
ببین مریمی چه خوب مینویسه دوسه تاخط و یه دنیا رو میزاره سر کار خیلی خوشم اومد ،دیشب رفتم تو وبلاکش نوشته شو خوندم خیلی جالب بود .وبعدش رفتم کامنت بزارم دیدم از نوشته هاشم جالب تره یه عالمه دختر شیطون از جمله عسل و نسیم براش کامنت گذاشته بودن واونم استادانه وحاضر جوابی بسیار پاسخ همه رو داده بود تا حالا استاد به این با...
-
باغ آرزو
یکشنبه 19 شهریور 1391 16:30
عسل جان خدا زن را آفرید تا هیچ مردی به مرگ طبیعی نمیرد..سوره زن آیه دق....حالا بدان این دو چرا پیر شدن؟ واما مردها مثل کفش ملی میمونن زود از قیافه میفتن اما مرگ ندارن لامصب .... راستی موفق شدم جارو کشید اما گفته به کسی نگم شماهم که یواش...اصلاًهیچ کس نفهمید رضا جان....دست خودم نیست اگه بگن به کسی نگو ووووووگلو درد...
-
حال گیری
یکشنبه 19 شهریور 1391 11:18
دیشب وقتی آقایون اومدن خونه مقداری کار بهشون گفتم که هر دو از گیرش در رفتن البته نا گفته نمونه پسرم رضا حق داشت آخه دندون درد کرده.....اما من الان حس بد جنسیم فعالتره چکارکنم دست خودم نیست ... یه روز من حالم بد شد منو بردن بیمارستان بستری کردن ،هر کی میومد بالای سرم از جمله پرستارها،اطرافیان مریض ها یا حتی دکترم می...
-
دیروز
پنجشنبه 16 شهریور 1391 13:38
دیروز مامانم خیلی پکر بود اومدم یه کم شیرین کاری کنم که از این حال و هوا در بیاد، رفتم جلوش روی دو زانو نشستم ،اول براش چندتا آیه نازل کردم مثل این(خداوند در سوره هنگامه آیه بیست وسه فرموده که خداوند دختری به شما داده زیبا ،بلا ،رعنا وکمی چاق و خندان ....بدان دل خوش نموده وبراش هر چی میخواد بخرید که او بس دل نازک است...
-
برداشت
پنجشنبه 16 شهریور 1391 00:53
یه روز یک مادری از پسرش می پرسه ؟ کدام لباستو بیارم ؟پسر می گه لباس سفیده که خطای سیاه داره،مادره هرچی نگاه می کنه یه همچین لباسی رو نبینه .آخرش پسر میادو میگه اینو میگم ،مادر با تعجب میبینه که لباس سیاه و خطای سفید داره .این داستان واقعیه برای دوستم اتفاق افتاده ،چقدر نظرها با هم فرق می کنه.......
-
شعر
چهارشنبه 15 شهریور 1391 13:59
در گلستانی به هنگام خزان ره گذر،بود یکی تازه جوان.قامتش رعنا،صورتش موزون ، چهره اش ،چهره اش اما غم زده از درد درون . نشست و درد دل با چمن آغاز نمود،گفت:آن دلبر بی مهر و وفا ،دوش می گفت به جمع رفقا، در فلان جشن به دامان چمن هر که خواهد که برقصد با من ، در دل سنگ کند آماده گلی سرخ و قشنگ. وای به من ....عاشقم! بلبلی بر...
-
دل نوشته
سهشنبه 7 شهریور 1391 02:34
گاهی باران همه دغدغه اش باغچه نیست،گاهی از غصه ی تنها شدنش می بارد. تا حالا شکر کردین ؟ آیا از شکر خودتون شرمنده شدید ،شاید میگین این چه سوالیه،من چند روز پیش رفته بودم مشهد،وقتی داشتم می رفتم حرم ،از ناتوانی خودم شاکی شدم،آخه من مقداری مشکل جسمی دارم[روماتیسم]اما ناگهان یه نفرو دیدم که پا نداشت ،شکر کردم اما از شکر...
-
پسر امروزی
شنبه 4 شهریور 1391 20:55
می دونی تا حالا هیچ مردی نظر منو جلب نکرده ،نه از نظر عشقی نه از نظر شخصیتی ،اما جدیدا یک مرد استثنایی دیدم ،نه از نظر عشقی یا زیبایی بلکه از نظر شخصیتی .این مرد دکتره وداره تخصص می گیره وهمچنین روحانیه ،ورزشکاره .وخیلی جوان 25ساله ،البته بخاطر پدر بزرگش روحانی شده تا خواسته اونو براورده کنه. همچنین توی یک خانواده...
-
خدا
جمعه 3 شهریور 1391 14:12
خدای اطلسی ها با توباشد،پناه بی کسی ها با تو باشد،تمام لحظه های خوب عمرت بجز دلواپسی ها باتو باشد. الهی همیشه بخندی همیشه بمانی وهمیشه ببخشی مهربانی را عشق را ولبخندرا برای تک تک یاخته های وجودت. زندگی باوری می خواهد ان هم از جنس امید ،که اگر سختی راه ،به تو یک سیلی زد،یک امید قلبی به تو گوید که خدا هست هنوز،...ان...
-
نصیحت
سهشنبه 31 مرداد 1391 02:54
امروز رفته بودم خونه ی مامانم زنداییم اونجابود .داشت تعریف می کرد که شوهردخترش پیشنهاد داده که اون سر کارنره .اما یک پنداز بزرگتربه شما لیلا جان شوهرتو ول کن اماکارتو رها مکن .شوهرپیدامیشه امایه کارخوب پردرامدبامزایا کم پیدامیشه . به شما جوانان که به هیچ مردی اطمینان نکنید. شوهرهامثل بادخزون میمونند.همه چیزروازبین...
-
دیدگانت
یکشنبه 29 مرداد 1391 22:43
دیدگانت از همیشه شادتر،شهرقلبت زنده وابادتر،غصه هایت دم به دم ای مهربان ،درگذرگاه زمان بربادتر. دربساط می پرستان حیله ونیرنگ نیست،سینه راپرکردن ازجام حقیقت ننگ نیست،پبکر این راچیزی نسازد جزصفا،عاقبت از ادمی چیزی نماندجزوفا . یاد دارم درغروب سردسرد ،میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد. داد میزد کهنه قالی میخرم ، دسته دوم جنس...
-
ستاره
یکشنبه 29 مرداد 1391 22:37
وقتی به دنیا اومدی تمام آرزوهام براورده شد چون من از خدا یه دختر خوشگل و شیرین زبون میخواستم مثه تو پدرسوخته. اسم نوه گلم رو ستاره گذاشتیم و به نظر خودم مثه ستاره هایه آسمون خوشگله. نیم متر قد داشت شیش متر و نیم زبون مادر سوخته رو!! وقتی به صحبت افتادنمکش بیشتر شد و امسال هم مدرسه میره. دیگه برا خودش خانمی شده چه زود...